نقد و تحلیل

تغییر ریل مطالبات مردم از سیاسی به اجتماعی / جناح ها در میدان سیاست جامانده اند

تقی آزاد برمکی ، جامعه شناس و استاد دانشگاه معتقد است ، جامعه ایرانی دچار تحولی اساسی شده و ایرانیان با فاصله گرفتن از مطالبات سیاسی روی مطالبات اجتماعی تمرکز کرده اند . او تجمعات علیه کم آبی و اعتراض های صنفی اخیر معلمان را نشانه ای از این تحول می داند و می گوید که این تحول از دایره دید فعالان سیاسی ، پنهان مانده است. او به خبرآنلاین می گوید ، اصلاح طلبان نتوانستند نقش نمایندگی مردم را به خوبی ایفا کنند و از سوی رقیب هم به حاشیه رانده شدند. آزاد ارمکی هشدار می دهد بی توجهی جناح ها و حاکمیت به این تحول و مطالبات جدید، خطرهای جدی برای کشور درپی خواهد داشت.

در اعتراضات اخیر، از خوزستان و اصفهان گرفته تا اعتراض سراسر معلمان، کنشگران یا احزاب سیاسی، نقشی در شکل دهی یا ساماندهی اعتراضات نداشتند. حتی بعد از وقوع آن‌ها هم، در معنادهی و ارائه تفسیر و تعبیری از این اعتراضات به حوزه سیاسی نقشی نداشتند. عقب‌ماندگی حوزه سیاسی از حوزه اجتماعی چرا و چگونه اتفاق افتاد؟

در دوره جدید ایران اتفاق مهمی افتاده که می‌توان آن را «به بن‌بست رسیدن» اصلاحات و اصولگرایی در ایران تعبیر کرد. زیرا اگر به بن بست نرسیده بودند، منشأ کنشگری اجتماعی یا سیاسی در ایران می‌بایست دوگانه اصولگرایی / اصلاح‌طلبی باشد و این دوگانه، کنشگری را افزون کند. این بن بست هم به‌نوبه خود، نخست از اصلاح‌طلبان شروع‌شده و بعد به اصولگرایان منتقل شد، اصولگرایان را یکدست و رادیکال کرد و این یکدستی و رادیکالی یعنی بن بست اصولگرایان. اگر اصولگرایان دچار بن بست نمی‌شدند، نمی‌بایست مسئله آنان فقط سیاست باشد. اما وقتی سیاست تنها مسئله اصولگرایان شد، در این صورت نظام سیاسی و جامعه، به سمت دوگانه‌ای حرکت می‌کنند که دیگر دوگانه دولت-ملت نیست، بلکه دوگانه‌ای است که در یک‌سوی آن، اصولگرایی قرار دارد که صرفاً به پدیده قدرت، حاکمیت و دولت معطوف شده و تمام هم‌وغم خود را معطوف به بقا و ساماندهی قدرت و سامان سیاسی کرده است. در این میان، وجه غالب و تمام چیزی که جامعه خوانده می‌شود، بیرون افتاده و اصولگرایان نسبت به آن بی‌اعتنا شدند. در سوی دیگر این دوگانه، وقتی همه نیروها، عوامل و ملاحظات جامعه به بیرون رانده شد، جهت جامعه، غیردولتی و غیرسیاسی می‌شود. در این وضعیت، جامعه نیز به‌نوبه خود به قدرت و سیاست بی‌اعتنا شده است. اینجا یعنی دو مسیر متفاوت شکل‌گرفته و نه دو مسیر متداخل؛ به این معنی که جامعه مسیر دیگری را طی کرده است و آنچه تحت عنوان اعتراضات به وضعیت آب، هوا یا اعتراضات معلمان می‌بینیم، ناشی از این تحول است. محور این اعتراضات، مسائل غیرسیاسی است که معطوف به حاکمیت و سیاست نیست، بلکه بیشتر معطوف به جامعه، ضرورت‌ها، الزامات و گذشته تاریخی و فرهنگی جامعه است که طی آن جامعه با همه نیروهایش فعال است، اما بدون آن نیروهای سیاسی دوگانه که پیش‌تر با نام اصلاح‌طلبی و اصولگرایی وجود داشت. زیرا آن نیروهای سیاسی دوگانه دچار نوعی بحران، به‌هم‌ریختگی و گم‌شدگی شدند. این همان راز و رمز اتفاقاتی است که الان در جامعه می‌بینیم و به همین دلیل است که اتفاقات کنونی، گسترده، تکرارپذیر، عمومی و معطوف به حوزه‌هایی است که تاکنون ازنظر سیاست و دوگانه اصولگرایی / صلاح طلبی مغفول مانده بود. ازاین‌رو، این یک موقعیت ویژه، انحصاری و تازه‌ای برای جامعه ایران است که می‌تواند از منظر جامعه شناسی، پدیده خوب تلقی شود، اما از نگاه امنیتی و سیاسی، می‌تواند بسیار خطرناک باشد.

درواقع، معتقدید هم اصولگرایی بی‌توجه به جامعه و مسائل آن است و هم جامعه تأکید دارد من دیگر کاری به قدرت و مسائل حوزه سیاست ندارم. از دل این وضعیت، می‌توان انتظار داشت مسائل ایران حل شود یا اینکه مسائل را پیچیده‌تر می‌کند؟

حل مسائل جامعه ایران، معطوف به مشارکت مجموعه نیروهای مؤثر و کاردار است. در اینجا از نیروهای «کاردار» صحبت می‌کنم، نه نیروهای «کاردان.» منظورم از نیروهای کاردار، کسانی است که دارای امکان‌ها و اختیارهایی برای حل مسائل هستند که طبقه متوسط یکی از آن‌ها است و نظام سیاسی، دولت، روحانیت و روشنفکران دیگر نیروهای کاردار هستند. حل مسائل ایران در گرو مشارکت همه این‌ها به‌صورت یک عمل جمعی ملی توافقی است و اگر این نیروها با این کیفیت وارد نشوند که به هزار دلیل نمی‌توانند وارد شوند، راه‌حل جدی برای حل مسئله‌ ایجاد نخواهد شد. درغیاب راه‌حل، آنچه نشان داده می‌شود، وجوه پنهان و ناگفته حیات اجتماعی ایرانی مانند حوزه محیط زیست، آب، سرزمین و خاک، مسائل پنهانی است که تاکنون وجود داشته اما ناگفته مانده و به رسمیت شناخته نشده است، حالا اما این مسائل، ناگهان به سطح مطالبات آمده‌اند و به همین دلیل است که آب، ناگهان به مسئله اساسی تبدیل شده است. هرچند، امکان این‌که از دل این اعتراض‌ها، سیاست‌هایی برای ساماندهی مسائل آب بیرون بیاید.، زیاد نیست. زیرا تمرکز صاحبان قدرت، صرفاً معطوف به تصاحب و ساماندهی حوزه سیاسی است. در این میان، اصلاح‌طلبی هم به حاشیه رفته و در پی ساماندهی و ارائه روایت‌های تاریخی از خود است تا خود را بازشناسایی کند تا بار دیگر و زمانی دیگر به عرصه حیات اجتماعی بازگردد. این‌ها نیروهایی نیستند که بتوانند راه‌حل ارائه کنند و نخواهند توانست راه‌حل ارائه کنند. بنابراین، چشم‌انداز حل مطالبات اجتماعی مردم، روشن نیست و اگر این وضعیت تداوم یابد، مسائل پیچیده‌تر می‌شوند و حوزه امنیتی در معرض مخاطره قرار می‌گیرد. اما از منظر جامعه شناسی، باعث خواهد موارد بیشتری از مطالبات جامعه مطرح و شفاف و دقیق‌تر، فعال شود.

اشاره کردید به تلاش اصلاح‌طلبان برای بازگشت مجدد به صحنه و موردتوجه گروه‌های اجتماعی قرار گرفتن. آیا این هدف‌گذاری قابل تحقق است؟ الزامات عملی موفقیت اصلاح‌طلبان چیست؟

اصلاح‌طلبان فعلاً در حال ریشه‌یابی دلایل و عوامل باخت خود هستند و اندک‌اندک درمی‌یابند که از حوزه سیاست بیرون رانده‌شده‌اند. درست مانند کسی که بیرون استخر ایستاده بود، اما ناگهان داخل آب انداخته شد و حالا می‌خواهد ببیند چرا درون آب افتاده و برای خروج از وضعیت ناگوار ایجادشده، چه باید بکند؟ برخی از اصلاح‌طلبان چنین شوکی را تجربه می‌کنند؛ برخی هم هنوز باورشان نشده و برخی دیگر هم دارند با این شوک زیست می‌کنند. برخی هم که زودتر بیرون از قدرت رانده شدند، مرحله تأمل جدید و خود بازبینی را سپری می‌کنند. اگر این بازشناسایی ها و بازبینی‌های اصلاح‌طلبان، با یک فهم تاریخی، ضرورت‌های امنیت ملی و آینده ایران توأم باشد، این احتمال هست که جامعه به سمت آنان بیاید. اما اگر این بازبینی صورت نگیرد و اصلاح‌طلبان مجدداً با همان شاکله قدیم، با همان حرف‌ها، همان آدم‌ها و همان لجاجت‌ها و همان مناقشه‌ها وارد عرصه شوند، جامعه آنان را دوباره پس خواهد زد.

 یکی از نکاتی که می‌تواند باعث تأخیر در ورود مجدد اصلاح‌طلبان به نظام و حوزه عمل اجتماعی و سیاسی شود، تعارض آنان با نظام سیاسی است، یعنی همان دعوای قدیمی که خود را آلترناتیو نظام سیاسی معرفی می‌کردند. طرح اصلاح‌طلبان به‌عنوان آلترناتیو می‌تواند باعث شود تا رقبا اصلاح‌طلبان را بیشتر به حاشیه ببرند و اتفاقاً، اصولگرایان را جری‌تر می‌کند تا آنان را به‌صورت بنیادی‌تر حذف کنند. اما اگر این‌طور نشود و مسائل جامعه به مسائل اصلاح‌طلبان تبدیل شود و اصلاح‌طلبان به شئونات و الزامات فرهنگی به جامعه توجه بکنند و سپس وارد گفت‌وگو شوند، می‌تواند وضعیت دیگری ایجاد شود. لازمه این امر این است که اصلاح‌طلبان از حوزه سیاست به عرصه فرهنگ، ادبیات، شعر، موسیقی، تاریخ و هنر و در کل، داشتن فهم فرهنگی و تمدنی از ایران تغییر مسیر دهند. این تحول، می‌تواند احتمال بازگشت آنان به عرصه سیاست را فراهم می‌کند. البته این امر هم به‌صورت سریع اتفاق نمی‌افتد، بلکه می‌تواند در دهه آینده زمینه‌ساز بازگشت اصلاح‌طلبان به حوزه سیاسی شود.

در این میان، طیفی از اصولگرایی از جامعه فاصله گرفته و حتی گام‌هایی تحریک‌کننده علیه جامعه برمی‌دارد و درصدد انسداد فضای مجازی و وضع قوانین مغایر با حریم خصوصی افراد است …

حوزه سیاسی نمی‌خواهد جامعه را سرکوب کند، چون قدرت سرکوب ندارد، بلکه می‌خواهد جامعه را نادیده بگیرد و به فراموشی بسپارد. به همین دلیل است که می‌بینیم، می‌گویند «فضای مجازی هیچ ارزشی ندارد» یا اینکه «روشنفکری باخته و باطل است»، «مناسبات با جهان مهم نیست»، «آمریکا فرو ریخته و غرب رو به اضمحلال می‌رود» …. این‌ها یعنی این مسائل دیگر وجود ندارند. زیرا در غیر این صورت، باید می‌گفت که «ای غرب فاسد، بیا بجنگیم» یا «ای، روشنفکری بیا باهم گفت‌وگو کنیم تا ببینیم چه داری» به‌عبارت‌دیگر، اگر وارد جدال با این عرصه‌ها می‌شد، ناچار بود، وارد عمل شود، اما به‌جای جدال و وارد عمل شدن، می‌خواهد این حوزه‌ها را نادیده بگیرد. این نادیده گرفتن در مرحله اول، باعث می‌شود سامان سیاسی هزینه کند و به رقیب خود مشروعیت ندهد تا مانع ورود او به صحنه عمل شود. اما در گام دوم، چون مسائل و حوزه‌هایی که مورد بی‌توجهی واقع‌شده، ارزش عمل و قدرت دارد، به ناگهان بیرون می‌زند. مانند مسئله آب یا حقوق معلمان که بی‌اعتنایی به آن‌ها، باعث می‌شود سرانجام در یک شاکله بزرگ‌تری خود را مطرح کنند. کما اینکه در اعتراضات معلمان، مسئله معلمان این نبود که چرا فلانی را گرفتید یا چرا فلان کتاب به‌صورت سیاسی اصلاح‌شده، بلکه قاطبه معلمان، در یک کنش بزرگ و فراگیر صنفی وارد عمل شدند. در این مرحله، اغلب اصولگرایان به‌جای اینکه با معلمان و مطالبات آنان تعامل کنند، آنان را نادیده می‌گیرند و می‌گویند، همه با ما خوب هستند، مشکلی نداریم و در حال حرکت به سمت عدالت هستیم. وقتی این اتفاق می‌افتد، اصولگرایان بی‌اعتنا به حوزه اجتماعی (در اینجا معلمان) عمل می‌کنند و اینجا است که می‌تواند خطرناک باشد.

 

در چنین شرایطی، فرض می‌کنیم که اصلاح‌طلبان بتوانند خود را بازسازی کنند و وارد حوزه قدرت شوند. دراین صورت، اصلاح‌طلبان باید بگویند که ما نماینده چنین نگرش فرهنگی و اجتماعی هستیم که امروز در جامعه وجود دارد. آیا به اصلاح‌طلبان اجازه داده می‌شود مطالباتی را در حوزه قدرت نمایندگی بکنند که اصولگرایان آنان را نادیده می‌گیرند یا پنهان می‌کنند؟

در ایران، چه قبل از انقلاب بوده باشد چه بعد از انقلاب، چه ایران 10 سال اخیر و چه هر زمان دیگری، اساساً به کسی گفته نشده، مثلاً، بفرمایید وارد حوزه سیاسی شوید، بلکه این ضرورت‌ها و الزامات فرهنگی و اجتماعی بوده و هست که آن نیروهای سیاسی را مشروع و کنشگری یا نمایندگی آنان در حوزه قدرت را ممکن کرده است. مگر جریان دوم خرداد با اجازه ظهور کرد؟ با اجازه نبود، حتی مطرح‌شدن بعضی از حرف‌ها و ایده‌ها در جامعه با اجازه نبود. یا حتی آزادی اجتماعی که امروز در فضای عمومی وجود دارد، ناشی از اجازه نیست. زیرا اگر می‌بایست اجازه داده شود، باید اتفاقات دیگری می‌افتاد. پس مسئله‌ای به نام اجازه وجود ندارد، بلکه این نگرش‌های فرهنگی و این تغییرات اجتماعی، تبدیل به فرارها و مطالبات اجتماعی می‌شود که این فشار اجتماعی، درنهایت در حوزه قدرت و سیاست «نمایندگی» خود را پیدا می‌کند و با نمایندگانش به صحنه حیات سیاسی و اجتماعی وارد می‌شوند.

اصلاح‌طلبی فردا، باید مطالبات زیست و زندگی مردم را به صدر اولویت‌های خود منتقل کند و این تحول، بر رویکرد و اولویت‌بندی اصولگرایی هم تأثیرگذار خواهد شد

این نمایندگان می‌توانند از اصلاح‌طلبان فعلی باشند؟

نه، اصلاً اصلاح‌طلبان کنونی، به معنای فعالان اصلاح‌طلب که می‌شناسیم را فراموش کنید. البته اینجا باید به یک نکته مهم اشاره کرد؛ و آن اینکه در طول تاریخ، جامعه ایرانی همواره با منطق اصلاح‌طلبی حرکت کرده و با منطق اصولگرایی، فاصله داشته است. اصولگرایی، فقط وقتی توانسته موفق شود که بر ایده‌ها و آرمان‌های اصلاح‌طلبی سوار شده، وگرنه، دغدغه اغلب فعالان اصولگرایی، صرفاً حفظ وضع موجود، اخلاق و فرهنگ به معنای سنتی آن و درنهایت تنظیم اقتصاد سنتی است. بنابراین اصولگرایی نیز همواره از تحولات اصلاح‌طلبی تأثیر پذیرفته‌اند و دچار تغییر و دگردیسی شده‌اند. ازاین‌رو، وقتی اصلاح‌طلبی ماهیت جدیدی یابد، قطعاً، فعالان فعلی و ملاحظات کنونی اصلاح‌طلبان، متفاوت دگرگون خواهد شد زیرا مسئله اصلاح‌طلبی فردا، باید مطالبات زیست و زندگی مردم را به صدر اولویت‌های خود منتقل کند و این تحول، بر رویکرد و اولویت‌بندی اصولگرایی هم تأثیرگذار خواهد شد.

آیا به اصلاح‌طلبان جدید یا نمایندگان خواسته‌ها و نگرش‌های نوین و تغییریافته جامعه، اجازه کنش، حضور و نمایندگی در حوزه سیاسی داده خواهد شد؟

دیگر این‌طور نیست که کسی به آنان اجازه بدهد یا ندهد، بلکه این حوزه‌های اجتماعی هستند که تعیین می‌کنند بازی چگونه باشد، در غیر این صورت، بازی‌ای شکل نخواهد گرفت. اصولگرایی که نمی‌تواند با خودش بازی کند. اصولگرایی حتی نمی‌تواند شبه اصلاح‌طلبی را خلق کند، زیرا قدرت خلق آن را ندارد. ببینید! اصولگرایی می‌توانست در انتخابات اجازه بدهد کسی بیاید تا یک‌شبه اصلاح‌طلبی ظهور کند، او هم اصلاح‌طلبان را بیرون می‌کرد و بعد دوگانه اصولگرایی / شبه اصلاح‌طلبی در نظام سیاسی شکل می‌گرفت. اما اصولگرایی اساساً اجازه نداد و اجازه نمی‌دهد چنین اتفاقی رخ دهد. به همین دلیل در آینده نزدیک سرنوشت امثال قالیباف و بقیه فعالانی که می‌خواهند پرچمدار حرکت شبه اصلاح‌طلبی باشند، معلوم خواهد شد. به این معنی که از عرصه سیاست، به‌ویژه از نوع اصولگرایی آن بیرون خواهند افتاد. بنابراین، روند فعلی نمی‌تواند ادامه یابد، زیرا وزن عمل فرهنگی جامعه آن‌قدر زیاد است که نمایندگان جدیدی را تولید خواهد کرد و در این صورت، به‌جای اصلاح‌طلبان یا اصولگرایان، نمایندگان آن عمل فرهنگی هستند که الزام عمل بازی سیاسی را می‌سازند و پیش خواهند آورد.

پس توصیه می‌کنید، اصلاح‌طلبان باید نگرش، نوع بازی سیاسی و نوع نمایندگی خود را با اصلاح‌طلبی اجتماعی و تاریخی فردای ایران تطبیق بدهند تا بتوانند در عرصه اجتماعی و سیاسی باقی بمانند.

کاملاً درست است.

گفتید اصولگرایی به جامعه و  امر اجتماعی بی‌اعتنا شده و توجه خود را بر حوزه قدرت و سیاست متمرکز کرده پیامد این رویکرد چیست؟

اغلب اصولگرایان ، هنوز فهم سنتی و کلاسیکی از جامعه دارند، ازنظر آنان ، جامعه، تابع است و می‌تواند آن بخشی از جامعه که تابع نیست را امی توان با زور، تهدید، فشار و اقناع ایدئولوژیک، تابع خود کند. تا زمانی که چنین دیدگاهی در اردوگاه اصولگرایی غالب باشد، نمی‌تواند با جامعه همراه شود. زیرا جامعه در مقابل این نگرش اصولگرایی مقاومت خواهد کرد و مسائل خود را، بیش ازآنچه امروز وجود دارد و دیده می‌شود، نشان خواهد داد. در ادامه، این مسائل، به مجموعه‌ای از نارضایتی‌ها تبدیل می‌شود که در وهلهِ نخست شاید پیامدهای آن، محسوس نباشد، اما ظرفیت تبدیل به چالش امنیتی را دارد. این کلیشه که فلان مسئله غربی است یا این‌که رقیب ما، خائن و غربی است، ممکن است تا جایی جواب بدهد، اما وقتی اصلاح‌طلبان به حاشیه رانده‌شده و دیگر بازی نمی‌کنند، اصولگرایی، دیگر نمی‌تواند رقیب را به سنگ‌اندازی در راه موفقیت اصولگرایی و عامل ایجاد مشکلات، متهم کند. در اینجا، اصولگرایی با خودش درگیر خواهد شد و این تحول، می‌تواند حادثه‌ساز و برای کل کشور خطرناک باشد.

اگر اصولگرایانی که به بازسازی تفکرات جناح خود، باور دارند و معتقدند باید به مطالبات مردم توجه کرد و پاسخ درخور به آنان داد، میدان دار شوند ، کار اصلاح‌طلبی برای بازگشت به جامعه و قدرت سخت می شود

غیر از مواردی که اشاره کردید، اصلاح‌طلبی فردا چه ویژگی‌های دیگری باید داشته باشد؟

اصلی‌ترین ویژگی آن این است که از اصلاح‌طلبی دیروز که کاملاً سیاسی بود فاصله خواهد گرفت، یعنی از اصلاح‌طلبی که بر دوگانه/ صورت‌بندی و استوار شده بود. دوم اینکه از فهم کلاسیک امپریالیسم که از دوره انقلاب مانده است هم فاصله خواهد گرفت. نقطه مرکزی اصلاح‌طلبی فردا، سامان حیات اجتماعی و زندگی مردم بهبود معیشت و زیست و بهبود مناسبات اجتماعی است. به‌عبارت‌دیگر، اصلاح‌طلبی تاریخی و اجتماعی فردا، تلاش می‌کند روابط آدمیان در سرزمینی به نام ایران را تنظیم کند. مفهوم ایران بسیار برجسته خواهد بود، به این معنی که اصلاح‌طلبی فردا، بسیار ملی‌گرا بوده و تاریخ، ملیت و حدومرز سرزمینی مسئله اصلی او خواهد بود. او به زیست بهتر مردم در ایران، توجه ویژه‌ای خواهد داشت. این‌ها، شاخص‌هایی است که نشان می‌دهد اصلاح‌طلبی فردا از اصلاح‌طلبی پیشین متمایز شده، جنس این نیروها، بیشتر فرهنگی و اجتماعی خواهد بود تا سیاسی، نیروهایی که نوعی نجواهای اجتماعی و فرهنگی از جامعه ایرانی ارائه می‌دهند تا جامعه بتواند بهتر آن‌ها را بفهمد و زندگی خود را سامان دهد.

برخی اصولگرایان، نجواهایی علیه نمادهای مدرنیسم ایرانی مانند امیرکبیر یا دانشگاه سر داده‌اند. تأثیر این موضع‌گیری‌ها را در تعیین روند حرکت آینده اصولگرایی چقدر می‌دانید؟

اگر این صحبت‌ها را نکند که دیگر اصولگرایی نیست. اصولگرایی می‌توانست در فرایند تضاد با اصلاح‌طلبی پوست‌اندازی کند و حتی جای اصلاح‌طلبی دیروز را بگیرد و از رقیب خود سبقت بگیرد، یعنی در این دیالکتیک دوگانه، هم اصلاح‌طلبی دچار پالایش شود و هم اصولگرایی جای اصلاح‌طلبی را بگیرد و در این حالت، اصولگرایی از وضعیت دیروزی خود، یعنی سنت‌گرایی فاصله بگیرد. اما وقتی در این دوگانه، زیست نمی‌کند، خواه‌ناخواه، بار دیگر، به ماهیت قدیم خودش بازمی‌گردد که در آن، گویی، ضدیت با جهان مدرن و اهمیت دادن به فهمی که در باب سنت دارد؛ اصل قرار می‌گیرد و ایجاد جامعه هم‌شکل، هم‌گونه و بدون تنوع را دستور کار خود قرار می‌دهد و در این فرایند، افراد و فرایندهایی که عامل ایجاد این تنوع و دوگانگی تلقی می‌شوند، مورد هجمه و تحت‌فشار قرار می‌گیرند. وقتی تندروها، از جامعه عبور می‌کند، هنر، موسیقی و نجواهای گوناگون فرهنگی و انسان‌های متکثر را نادیده می‌گیرند و ایجاد جامعه‌ای یکسان را هدف خود قرار می‌دهند. در اینجا است که اصلاح‌طلبی ظهور می‌کند و می‌تواند بدون رقیب و بدون اینکه خشونتی شکل گیرد، جامعه را تصاحب کند. اما اگر اصولگرایانی که به بازسازی تفکرات جناح خود، باور دارند و معتقدند باید به مطالبات مردم توجه کرد و پاسخ درخور به آنان داد، میدان دار شوند ، کار اصلاح‌طلبی برای بازگشت به جامعه و قدرت سخت می شود.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا