پشتپرده قره باغ و کریدور جعلی زنگزور؛پوتین با زیرکی به مرز ایران رسید
کارشناس مطالعات منطقه ای با اشاره به اینکه در معادلات قراباغ روسیه با زیرکی خود را به مرز ایران رساند گفت: پوتین امنیت مرزهای روسیه را در چارچوب مرزهای اتحاد شوروی می بیند و در راستای احیای اتحاد جماهیر شوروی حرکت می کند.
جنگ ۴۴ روزه قراباغ منطقه قفقاز را وارد فاز تازه ای از تحولات کرد. تنش ها بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان در پی بازپس گیری مناطق توسط باکو همچنان برقرار است و رقابت بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای در این حوزه ادامه داد. نگاه ترکیه به منطقه قفقاز، نقش روسی به عنوان بازیگری قدرتمند، گروه مینسک و همچنین ناتو از جمله مسائلی است از جمله مواردی است که آینده منطقه قفقاز جنوبی را مبهم ساخته است. به ویژه اینکه اخیرا در قزاقستان نیز به عنوان یک کشور بزرگ آسیای مرکزی تنش ها و ناآرامی ها حاکم شده است. موضوع مناقشه برانگیزی که در روابط ایران با کشورهای حوزه این منطقه اهمیت داشت ” کریدور جعلی زنگزور” و تهدیدات ناشی از آن یعنی تصرف مرز ایران و ارمنستان بود. بررسی برای ابعاد ماجرا و روشن شدن حقایق در این موضوع با دکتر بهرام امیراحمدیان کارشناس مطالعات منطقه ای و حوزه اوراسیا در کافه خبر خبرآنلاین گفتگویی مفصل داشتیم که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
ارزیابی شما از تحولات قراباغ پس از جنگ ۴۴ روزه به ویژه مناقشه ارمنستان و جمهوری آذربایجان بر سر کریدور جعلی زنگزور چیست؟ و در این بین برنامه ترکیه چیست و اینکه چنین رویدادهایی به چه میزان بر مسائل ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی منطقه تاثیر خواهد گذاشت؟
در موضوع قراباغ دو کشور ارمنستان و جمهوری آذربایجان از سال ۱۹۸۸ با هم درگیر بودند. حدود ۳۲ سال پیش در آغاز درگیر در پیش از فروپاشی شوروی بنده جزو نخستین کسانی بودم که در خصوص این موضوع در مطبوعات مطالبی را نوشتم و در یک جلسه در دفتر مطالعات سیاسی به معاون وزیر خارجه ایران در آن برهه یادداشتی دادم و گفتم که در قفقاز یک غده ژئوپلتیکی در حال شکل گیری است و اگر ادامه پیدا کند از حل آن عاجز خواهیم بود.
به هر حال جمهوری آذربایجان مناطق اشغال شده خود در پیرامون قراباغ را پس گرفت، ولی مساله قره باغ حل نشده است، زیرا هنوز در مناطق ارمنی نشین قراباغ ارامنه همچنان حضور دارندو نقطه کور این مناسبات این است که این ارامنه تحت حمایت نیروهای پاسدار صلح روسیه هستند که در منطقه مستقر شده اند و طبق موافقتنامه آتش بس ابتکاری روسیه با یک دالان تحت کنترل روسیه می توانند با ارمنستان ارتباط داشته باشند.
اما در پی این تحولات سوالی پیش می آید که چرا روسیه به ارمنستان در برابر پیشروی نظامی آذربایجان در منطقه اشغالی کمک و پشتیبانی نظامی نکرد در حالی که روسیه متحد ارمنستان در چارچوب سازمان امنیت دسته جمعی است؟ اگر چه در داخل ارمنستان جریان های غربگرایی هم وجود دارد، ولی بر اساس مفاد پیمان امنیت دسته جمعی روسیه می بایست عکس العمل نشان می داد. در طرف دیگر جمهوری آذربایجان و ترکیه بودند و از طرفی موضع ایران که بر این امر تاکید دارد که قراباغ یک قلمرو اسلامی در حاکمیت آذربایجان است و اقدامات این کشور مبارزه با جدایی طلبان و دفاع از تمامیت ارضی و رفع اشغال سرزمینی است. این در حالی است که ایران پیشتر چنین موضع صریح را نداشت و اعلام می کرد که ارمنستان باید مناطق اشغالی را تخلیه کرده و به مرزهای شناخته شده بین الملی بازگردد. همان موضع شورای امنیت سازمان ملل.
در اثنای پیشروی نظامی آذربایجان در منطقه، ناگهان شاهد اعلام مواضع سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه بودیم که اظهار کرده بود که تعدادی از عناصر تروریستهای افراطی توسط ترکیه از سوریه برای کمک به آذربایجان در جبهه ها حضور دارند. لاوروف که خود اصلیتی ارمنی دارد با طرح این موضوع یک سناریوی از پیش نوشته شده را کلید زد.
از سوی دیگر، پوتین نیز در برابر اعتراضات مردم ارمنستان در عدم کمک به متحد خود ارمنستان در جبهه های جنگ، اعلام کرد که جمهوری آذربایجان در حال دفاع از تمامیت ارضی خود است و خدشه ای به تمامیت ارضی ارمنستان وارد نشده است و روسیه در برابر تعرض به مرزهای ارمنستان خود را موظف به دفاع از ارمنستان می داند و بر مسئولیت خود پایبند است. در واکنش به اعتراض نسبت به عدم کمک روسیه، مسکو موضع گیری می کند و می گوید قراباغ بخشی از حاکمیت جمهوری آذربایجان است.
پس از اعلام اینکه تکفیری ها در منطقه حضور دارند، موضع ایران تغییر می کند و متعاقبا نیروهایی را در مرزها مستقر می کند و نسبت به حضور گروه های تروریستی هشدار می دهد و صحنه تغییر می کند.
اکنون آذربایجان سرمست از پیروزی در بازپسگیری مناطق اشغالی (بجز مرکز قراباغ) با کمکهای تسلیحاتی و مستشاری نظامی ترکیه، متوجه امتیازی گیری از ترکیه شده است. پیمانکاران و شرکتهای ترک فرصت طلایی بدست آورده اند تا در بازسازی مناطق اشغالی حضور یابند و از منابع سرشار دلارهای نفتی اذربایجان به خزانه دولت ملت ترکیه درآمدهتیی سرازیر کنند. یقینا اردوغان از آذربایجان خواهد خواست تا در شناسایی قبرس شمالی با ترکیه همراستا شود و شاید با روسیه برای شناسائی استقلال آبخازیا و اوستیای جنوبی اقدام کند و برسمیت شناختن انضمام شبه جزیره کریمه به روسیه را نیز در برنامه داشته باشد. روابط بین الملل روابط بده بستان است.
آذربایجان با کمک ترکیه توانسته بود در سالهایی که ارمنستان بودجه های زیادی برای نگهداشتن مناطق اشغالی قره باغ صرف می کرد، با فروش نفت درآمدهای قابل توجهی کسب و در راه بازسازی و آموزش نیروهای نظامی و مدرنیزه کردن تجهیزات ارتش و امور تسلیحاتی اقدام کند و از یک ارتش قرن ۲۰ به یک ارتش قرن ۲۱ تبدیل شود.
ورود ناگهانی روسیه به مساله قراباغ باید از پیش برنامه ریزی شده باشد. درگیریهای ارمنستان با آذربایجان در عملیاتهای پیش از درگیری اخیر نوعی برآوردهای استراتژیک بوده است. با پیشروی آذربایجان در قره باغ تا رسیدن به شهر استراتژیک شوشا، ناگهان پوتین وارد صحنه عملیلتی می شود و از طرفین دعوت می کند که سرمیز مذاکره بنشیند و امکان ورود نیروهای آذربایجان به داخل قلمرو قراباغ را نمی دهد و از ارامنه قره باغ دفاع و امنیت آنها را تضمین می کند.
باید یاد آور شد که موافقتنامه ابتکاری آتش بس قراباغ یک سند حقوقی نیست زیرا هر نوع ابتکار و امضای موافقتنامه صلح در صلاحیت شورای امنیت سازمان ملل است که این وظیفه را به سازمان امنیت و همکاری اروپا و این سازمان به گروه مینسک با ریاست سه کشور دارای کرسی دائم یعنی فرانسه، ایالات متحده و روسیه محول شده است. اقدام یک جانبه روسیه وجاهت حقوقی ندارد.
به نظر می رسد در مورد این مسائل از پیش در روسیه تصمیم گیری شده است. در همین راستا روسیه در تلاش است تا مانع گسترش ناتو به سمت شرق شود. از سمت غرب قفقاز دروازه ای وجود دارد که در غرب از ساحل دریای سیاه در قلمرو گرجستان است. منطقه ای قیف مانند که دهانه آن به سمت دریای سیاه است و بخشی از آن را روسیه با کمک به جدایی طلبان آبخازیا و بندر نظامی سوخومی از گرجستان جدا کرده و به یک کشور خودخوانده تبدیل و مورد شناسایی قرار داده است. دهانه دیگر این منطقه مهم به سمت جمهوری آذربایجان است که رو به ساحل غربی دریای خزر(قلمرو شرق جمهوری آذربایجان) باز شده است. در این بین دالانی به اسم قفقاز وجود دارد که هر نیرویی و جریانی که بخواهد از غرب به سمت آسیای مرکزی که محصور در خشکی است حرکت کند باید از این مسیر بگذرد. اگر روسیه بتواند این مسیر را ببندد و تحت کنترل خود درآورد از گسترش ناتو به سوی شرق آسوده خواهد شد و در آن سو تنها مساله اوکراین باقی می ماند. مساله ای که وجود دارد این است که دریای سیاه می تواند دروازه ای باشد که نیاز دارند به جای دالان قفقاز این دروازه را ببندند. روسیه پیش تر آبخازیا را از قلمرو حاکمیتی گرجستان گرفته و آن را به عنوان یک کشور تلقی کرده و تنها کشورهای محدودی آن را به رسمت شناختند. در شمال دریای سیاه بین مولداوی و اوکراین جایی به نام “ترانس نیستریا” وجود دارد که روس تبارها در آنجا ساکن هستند و از دوره فروپاشی شوروی این منطقه با مسائل و چالش هایی مواجه است. تحت کنترل روسیه است و نیروهای نظامی این کشور در آنجا مستقرند و از سوی روسیه پشتیبانی می شوند. روسها این منطقه را نه به مولداوی واگذار می کنند که در سمت غرب آن واقع شده و نه به اوکراینی که در سمت شرق آن واقع شده است. بنابراین استخوان لای زخمی شده که بین اوکراین و مولداوی باقی مانده است.
از مولداوی که بگذریم شاهد عضویت رومانی و بلغارستان در ناتو هستیم. جای دیگری که حائز اهمیت بوده شبه جزیره کریمه است که روس ها می بایست به بهانه ای آنجا را بدست می آوردند. البته از شرق اوکراین نیز قابلیت نفوذ برای مقابله با نفوذ نیز امکان داشت.
بنابراین روسیه به ترتیب در ترانسنیستریا(در شمال غربی دریای سیاه)، در شبه جزیره کریمه(در شمال دریای سیاه)، در شرق اوکراین، در آبخازیا در شرق دریای سیاه حضوری قدرتمند دارد و یک خط حایل دریایی را تشکیل می دهد.
به ۴ نقطه اشاره کردم که در امتداد دریای سیاه از شمال به سمت شرق کشیده شده است. اما نقطه دیگر یعنی اوستیای جنوبی نیز مهم است که روسیه آن را از گرجستان جدا کرده و استقلال داده و خود آن را به عنوان یک کشور در سال ۲۰۰۸ شناسایی کرده و روابط دیپلماتیک برقرار کرده است. اما خط حایل روسیه علیه ناتو در گسترش بسوی شرق هنوز کامل نشده بود. این نیازمند ادامه استقرار نیرو به سمت جنوب بود، به جایی که ناتو نتواند در آن نفوذ کند. پس باید به سمت قراباغ حرکت کند؛ ضمن اینکه نقطه مهم دیگری در ارمنستان به نام پایگاه استراتژیک گومری وجود دارد که بین گرجستان، ارمنستان و ترکیه قرار گرفته است. منطقه ای که پایگاه استراتژیک روس ها تلقی می شود چرا که روسیه سلاح های استراتژیک مورد نیز در جنوب مرزهای خود در خارج نزدیک در قفقاز خود را در آنجا نگهداری می کند و از دوره شوروی در خط برخورد ورشو-ناتو وجود دارد. ارمنستان تامین امنیت مرزهای بین المللی خود را به روسیه واگذار کرده است. نقطه اتصال و تکمیل این خط دفاعی حایل روسیه برای ناتو قراباغ است و لاوروف نیز باید بهانه ای برای حضور نیروهای روسی در این منطقه داشته باشد که ابتکار آتش بس در جبهه قراباغ پیامد آن بوده است. اینکه روسیه از حضور نیروهای تکفیری از سوریه توسط ترکیه برای کمک به آذربایجان خبر داد و از آن برای پیشروی و استقرار نیروهای نظامی خود با تمام تجهیزات به نام نیروی پاسدار صلح به استعداد دوهزار نیروی نظامی و مدت استقرار اولیه پنج ساله و ادامه دوره های پنج ساله دیگر برای حل نهایی مساله قراباغ یک بازی سیاسی-نظامی و استراتژیک است. جایی که روسیه حضور پیدا کند برای همیشه خواهد ماند. روسیه مرزهای سیال دارد و نه ثابت.
چرا وقتی جمهوری آذربایجان می خواهد از شوشی وارد قراباغ شود و مساله را فیصله دهد روسیه وارد می شود؟
روسیه می گوید باید از حقوق ارامنه ای که در داخل قراباغ هستند دفاع کنیم و در نهایت نیز دوهزار نیرو وارد منطقه می کند. روسیه یک نقطه استراتژیک در قراباغ ایجاد کرده تا اشراف کامل بر آسیای مرکزی داشته باشد. یعنی قفقاز، آسیای مرکزی و دریای خرز از بلندی های این منطقه با رادارهای مدل پچورا می تواند تا ۶هزار کیلومتر را تحت پوشش قرار دهد(با تعطیلی رادار قبله در آذبایجان روسیه قدرت رصد در منطقه قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی را از دست داده بود. روسیه می گوید که برای مانیتورینگ آتش بس می خواهد در این منطقه حضور داشته باشد. پس روس ها یک نقطه را تکمیل کردند و به مرز ایران رسیدند. دالان زنگه زور حتی در صورت فعالیت برای ارتباط ترکیه و نخجوان با اذربایجان در کنترل گمرکی ارمنستان و نظامی-استراتژیک و سیاسی روسیه خواهد بود. اینکه رئیس جمهور آذربایجان از بهره برداری قهری این کریدور، در صورت عدم موافقت ارمنستان(بر اساس بند ۹ موافقتنامه آتش بس) سخن می گوید اساس حقوقی ندارد.
اصولا وقتی از کریدور یا دالان حمل و نقل و ترانزیت سخن می رود، حاکمیت ارضی آن دست دولتی که مسیر در خاک آن کشور قرار دارد. برای نمونه، از ترکمنستان با قطار یا کامیون وارد سرخس می شوند و به سمت ترکیه می روند. خب این کریدور محسوب می شود و نام آن کریدور شرق به غرب ایران است. بدیهی است که حاکمیت آن در اختیار و مالکیت ایران است. تردد کامیون ها نیز تابع مقررات کشور (ایران) است. بنابراین کسانی که می گویند با برقراری ارتباط ترکیه و نخجوان با خاک اصلی آذربایجان از دالان زنگه زور، مرز مشترک بین ایران و ارمنستان بسته می شود، نه از مسائل حقوقی، روابط بین الملل و نه از مسائل حمل و نقل آگاهی درستی ندارند.
ما می دانیم که مرزهای ارمنستان را روس ها کنترل می کنند و هنگام ورود به مرز ارمنستان نیروهای مرزبانی روس مستقر هستند. اما گمرک دست دولت ارمنستان است اما به لحاظ مرزبانی ورود و خروج کنترل می شود ضمن اینکه بر محموله نیز نظارت وجود دارد. این گذرگاه به نفع ارمنستان نیز هست چرا که در صورت برقراری ارتباط ، از آن درآمد کسب می کند. اما مشکل اینجاست وقتی از کریدور در جمهوری آذربایجان صحبت می شود معنای آن بدست آوردن حاکمیت کریدور است که کریدور جعلی زنگزور نامیده می شود. بنا بر ادعای جمهوری آذربایجان باریکه ای که عرض آن ۴۰ کیلومتر و در طول مسیر مرز ایران در امتداد ساحل چپ رود ارس است، قلمرویی است که جمهوری آذربایجان آن را زنگزور می نامد و ارمنستان آن را سیونیک. جمهوری آذربایجان ادعا می کند که این منطقه تا پیش از شوروی در حاکمیت جمهوری آذربایجان بوده و اتصال جغرافیایی جمهوری آذربایجان و نخجوان را فراهم می کرده است. پس از دوره شوروی است که در دوره استالین این بخش را به گونه ای تقسیم کردند که از یکپارچگی جهان ترک و گسترش پان ترکیسم جلوگیری کند و با ایران هم مرز شود و از پیوستگی ترک ها جلوگیری شود و جمهوری آذربایجان به ترکیه اتصال نداشته باشد.بنابراین موضوع کریدور آنچنان که در مطبوعات و رسانه ها به صورت نادانسته مطرح می شود به آن صورتی نیست که ارمنستان در جریان نباشد.
در بند ۵ موفقتنامه آتشبس ابتکاری روسیه درباره تخصیص یک کریدور به نام لاچین برای ارتباط ارامنه قراباغ به ارمنستان گنجانده شده است که ارامنهای که در شهر استپانکرت(خانکندی به گفته آذربایجانیها) حضور دارند و تحت حمایت دوهزار نفر نیروهای پاسدار صلحی هستند که از روسیه آمدهاند و در آن منطقه مستقر شدهاند، بتوانند با خاک ارمنستان در ارتباط باشند. موضوع این است که در آنجا گفته شده که در قبال کریدوری که جمهوری آذربایجان در اختیار ارامنه قراباغ قرار میدهد، یعنی کریدور لاچین که از طریق آن قرار است به خاک اصلی ارمنستان رفتوآمد کنند، در جنوب ارمنستان کریدوری در اختیار جمهوری آذربایجان قرار دهد که آذربایجان بتواند با بخش برونگان خود که جمهوری خودمختار نخجوان است و به وسیله خاک ارمنستان از خاک اصلی جمهوری آذربایجان جدا افتاده به خاک اصلی خود ارتباط دهد، کریدوری که در داخل خاک ارمنستان و به موازات مرز بهطول ۴۱ کیلومتر مرز مشترک بین ایران و ارمنستان قرار دارد(بند ۹ موافقتنامه).
در آن برهه، نیکول پاشینیان، نخستوزیر ارمنستان بند ۹ را قبول نکرد و این موضوع به همین شکل ماند و جمهوری آذربایجان اینطور تبلیغ کرد که قرار است آنجا کریدوری ترانزیتی درست کنند که ترکیه از آن طریق و از مسیر نخجوان وارد ارمنستان و از آنجا وارد جمهوری آذربایجان شود و مستقیما به باکو برسد و از باکو از طریق دریای خزر به آسیای مرکزی برسد و تبلیغات متعددی درباره این کریدور شد. ولی طبق تعریف بینالمللی کریدور، از لحاظ حقوقی کریدور در اختیار کشوری است که کریدور در آنجا قرار دارد. مفهومش این نیست که کریدور خاک کشوری است که میخواهد از آن استفاده کند. چون دو سر ورودی و خروجی کریدور تحت حاکمیت کشورهایی است که در آن قرار دارند و مبادی ورودی و خروجیاش کاملا تحت کنترل و گمرک و مرزبانی آن کشور است که اینجا ارمنستان است.
تا قبل از این، جمهوری آذربایجان برای ارتباط این دو سو از خاک ایران استفاده میکرده است؛ یعنی از نخجوان میآمدند وارد خاک ایران میشدند و از طریق خاک ایران میرفتند و به قسمت بعدی مسیر که خاک اصلی جمهوری آذربایجان بود، میرسیدند. در ۳۰ سالی که جمهوری آذربایجان از این کریدور استفاده میکرد، بهراحتی وسایل نقیله مخصوصا اتوبوسها و کامیونهای این کشور تردد و ارتباط برقرار می شد. ولی در شرایط کنونی که ایران از مسیر ارمنستان به سمت شمال و قفقاز از راهها استفاده میکند، بخشی از این راه در دوره اشغال این کریدور و اشغال قراباغ که از گوریس تا قاپان است، در آن منطقه قرار میگرفته، حدود ۲۵ کیلومتر است و چون کامیونهای ایرانی مجبور بودهاند از آنجا بروند، حالا که جمهوری آذربایجان حاکمیت خودش را اعمال کرده است، از ایرانیها حق ترانزیت مضاعف میگیرد.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشته باشیم این است که اگر بنا به آن است که زیرساخت ها اصلاح شود کشورهای ذینفع در منطقه می توانند انجام دهند که ارمنستان وظیفه فراهم کردن امکانات را فراهم می کند. جمهوری اسلامی ایران می بایست در این زمینه با ارمنستان همکاری کند. اینکه گفته می شود مرز ممکن است بسته شود امکان پذیر نیست.
این برداشت نادرستی که علیاف به طور دائم آن را تکرار می کند و هر روز راجع به قراباغ صحبت می کند و ادعا می کند در صورت مخالفت ارمنستان به زور آن را خواهیم گرفت نادرست است و تنها مصرف داخلی دارد. ما می گوییم کریدور عبارتست از گذرگاهی که از یک کشور وارد کشوری دیگر می شود و از آن عبور می کند به کشور دیگر می رود. از کشور مبدا با گذر از کشور واسط به کشور مقصد عبور و مرور انجام می شود. قوانین و مقررات آن مربوط به کشوری است که حاکمیت دارد.
بنابراین معادله به این شکل شد: روسیه به سوی مرزهای جنوب قفقاز پیشروی کرد و با زیرکی تمام خود را به مرز ایران رساند. در خصوص موافقت نامه آتش بس گفته شده که برای ۵ سال اول آن را امضا می کنیم و برای ۵ سال های بعد نیز آن را تمدید می کنیم. این یعنی چه؟ یعنی روسیه دراین منطقه باقی خواهد ماند. در واقع پوتین امنیت مرزهای روسیه را در چارچوب مرزهای اتحاد شوروی می بیند. پوتین می گوید هر کسی که بگوید اتحاد جماهیر شوروی وجود نداشته و یا بد بوده قلب ندارد و هر کس که فکر می کند که اتحاد جماهیر شوروی باید بار دیگر احیا شود مغز ندارد. اما در عمل شخص پوتین در راستای احیای اتحاد جماهیر شوروی حرکت می کند. در آن دوره کومکون وجود داشت و در حال حاضر اتحادیه اقتصادی اوراسیا دارد. در گذشته پیمان ورشو وجود داشت و در حال حاضر پیمان امنیت دسته جمعی وجود دارد. همه این قالب ها و سازمان ها را که مشاهده می کنید در قالب یک فرمول جدیدتری برای احیای اتحاد جماهیر شوروی با کشورهای عضو این گونه از سازمان ها است.
در علوم سیاسی نقشه مساله مهمی برای تشریح مسائل استراتژیک و مهم است. در کلاسهای دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی که مدتی در آن تدریس می کردم سه نقشه به دیوار نصب شده است: نقشه جهان نما، نقشه منطقه خاورمیانه و نقشه ایران. به طور ذهنی نمی توان مسائل استراتژیک را تببین و روشن کرد و وجود نقشه ضروری است. آندری گرومیکو که ۴ دهه وزیرخارجه شوروی بود در خاطرات خود می گوید بهترین تفریح وی نگاه کردن به نقشه بود و هر گاه در کرملین فرصت داشت به نقشه جهان نمای بزرگی که بر یکی از سالنهای کاخ نصب شده بود، خیره می شد و به استقرار دریاها، کشورها و… نظاره می کرد. بنابراین باید به ذهنیت علوم سیاسی با بررسی نقشه عینیت بدهیم. شرق ترکیه از محلی که می خواهند وارد نخجوان شوند مرکز صنایع نیست بلکه منطقه کوهستانی صعب العبوری است و از آنجا کامیون باید وارد دالان زنگزور بشود و دوباره در مسیری شمالی به باکو برود، در حالی که در مسیر کنونی از ترکیه به گرجستان و از آنجا به باکو شاهراه وجود دارد.از سوی دیگر از قارص به باکو راه آهن وجود دارد(راه اهن قارص-تفلیس-باکو) که به سمت باکو می رود. ضمن اینکه کشتی های رو-رو بزرگی نیز در بندر باکو وجود دارد که می تواند با گذر از عرض دریای خزر به ترکمنباشی(در ترکمنستان) و آکتائو(در قزاقستان) در شرق دریای خزر متصل و از آنجا از طریق جاده و ریل به شرق تا چین ادامه یابد(منطبق بر کریدور تراسیکا)؛ یعنی کریدور قفقاز، اروپا و آسیای مرکزی فعال است و ایران نیز از آن استفاده می کند. بنابراین اصلا دلیلی ندارد که ترکیه بخواهد خود را به جمهوری آذربایجان و کریدور زنگزور وابسته کند و از این مسیرها عبور کند.
ضمن اینکه باید در نظر داشته باشیم حمل و نقل مربوط به بخش خصوصی است که عوامل: منفعت، سهولت، سرعت و امنیت را دنبال می کند. یعنی دولتها زیر ساختها را آماده می سازند(لایه زیربنایی) و قوانین و مقررات شامل: امنیت، بازرسی، مقررات، بانک، بیمه و نظایر آن نیز از عوامل دولتی و خصوصی است. اگر این عوامل فراهم باشد بخش خصوصی (جریان حمل و نقل) از آن استفاده می کند. لایه دیگری (لایه سوم) نیز وجود دارد که آن فضای سیاسی است. دولت ها سعی می کنند فضای سیاسی را برای حمل و نقل با آرامش ایجاد کنند تا جریان حمل و نقل و فعالیت اقتصادی در آن برقرار و فعالیت اقتصادی انجام شود. این یعنی تبدیل موقعیت جغرافیایی به موقعیت ژئوپلتیکی. ژئوپلتیک به مفهوم تنظیم سیاست خارجی در برابر همسایگان و محیط بین الملل بر اساس شکل و ماهیت جغرافیای سرزمینی خود.
در بحث کریدور زنگزور بنا بر این است که ارمنستان را به سمت خود بکشانند. ایران نیز روابط دیپلماتیک با این کشور دارد اما ترکیه ندارد. اما با این وجود حجم مبادلات ترکیه با ارمنستان بیش از حجم مبادلات ایران با ارمنستان است! همانطور که اشاره کردم به این دلیل است که تجارت را بخش خصوصی انجام می دهد.
یک بحث دیگری که مطرح شده اتصال قراباغ به روسیه به عنوان یکی از استان های این کشور است. آیا مسکو چنین برنامه ای را در دستور کار دارد؟
گفته می شود روسیه برای ساکنین آبخازیا و اوستیای جنوبی پاسپورت روسی صادر کرده است و آنها جزو شهروندان روسیه محسوب می شوند. وقتی در این قلمرو ها کسی پاسپورت روسی داشته باشد، دولتهای محلی نمی توانند متعرض آنها شوند. روسیه حق دفاع از شهروندان خود را محفوظ می داند و حتی در صورت نیاز ارسال نیروی نظامی را می تواند در دستور کار قرار دهد. به همین جهت شاید روس ها در قراباغ نیز دست به چنین اقدام مشابهی بزنند.
مساله بعد اینکه آیا احتمال دارد باکو دست به اشغال استان سیونیک بزند و آن را اشغال کند؟
تهدیدات باکو بیشتر به بلوف شبیه است و در این صورت روسیه نیز وارد جنگ خواهد شد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پس از اینکه کشورها برای شناسایی اعلام استقلال کردند در مجمع عمومی سازمان ملل آنها را در درون مرزهای بین المللی موجود در چارچوب اتحاد شوروی شناسایی کردند. اروپا اشغال شبه جزیره کریمه را به رسمیت نمی شناسد زیرا بر این باور است که در هنگام شناسایی اوکراین به عنوان کشوری مستقل شبه جزیره کریمه نیز جزو آن بوده و روسیه تمامیت ارضی اوکراین آن دوره را به رسمیت شناخته است که شبه جزیره کریمه هم جزو آن بوده است. حتی آبهایی که در پیرامون شبه جزیره کریمه وجود دارد و روسیه آن را حق خود می داند، اروپا آن را به رسمیت نمی شناسد. اروپا می گوید که بدون ممانعت روسیه می تواند وارد این آبها شود. قراباغ نیز بخشی از جمهوری آذربایجان محسوب می شود و به آن خودمختاری داده شده است.
به بحث قزاقستان و تحولات این کشور بپردازیم با توجه به افزایش قیمت گاز مایع در این کشور اساسا پیش بینی می شد که اعتراضات تا این حد شعله ور شود؟
قزاقستان کشوری ثروتمند و۲ میلیون و ۷۰۰هزار کیلومتر مربع وسعت دارد که قابل توجه است. اما جمعیتی کمی و دولتی مقتدر و قدرتمند دارد. نظربایف رئیس جمهور سابق این کشور نیز که از آغاز استقلال رئیس جمهور بود در سال ۲۰۱۹ از قدرت کناره گیری کرده است. در انتخابات ریاست جمهوری که برگزار شد فاصله زیادی بین کاندیدای اصلی و کاندیداهای دیگر وجود داشت و این نشان می هد که در آن کشور آزادی و دموکراسی و فضای سیاسی بسته ای وجود دارد. مساله دیگر اینکه فضایی برای پرورش استعدادها و سیاستمداران جدید نیست و می بینیم که نظربایف ۲۹ سال رئیس جمهور بوده است. در این فضای بسته احتمال وجود فساد نیز هست چرا که در این حالت مطبوعات آزاد نیز وجود ندارد و انتخابات آزاد نیز وجود ندارد و احزاب مشارکتی در سیاست ندارند. قزاقستانی که حاصل فضای بسته دوران شوروی است فضای مشابهی را با دیگر کشورهای آسیای مرکزی از جمله ترکمنستان و ازبکستان نیز داشته است. در ازبکستان پس از فوت رئیس جمهور این کشور فضا عوض شد. اصلاحات دموکراتیک، شکوفایی اقتصادی، مبارزه با فساد و سایر مسائل بهتر شده است. قزاقستان یک ویژگی دیگری نیز دارد و آن مرز مشترک ۷هزار کیلومتری با روسیه است. از دوره شوروی نیز ترکیب جمعیت روس ها بیشتر از جمعیت قزاق ها بوده است. پس از فروپاشی شوروی روسها به روسیه مهاجرت کردند. در حال حاضر جمعیت آنها کاهش یافته و به ۲۰ درصد رسیده است و قزاق ها جمعیت بیشتری پیدا کرده اند.
اما سوال مهم این است که چرا قزاقستان تصمیم به تغییر پایتخت گرفت. پایتخت آن در جنوب شرقی کشور واقع شده بود و به لحاظ هندسی در مرکز نبود. خطر اینکه در شمال قزاقستان در قلمرویی که هم مرز با روسیه است جنبش های جدایی طلبی برای پیوستن به روسیه مطرح شود وجود دارد. در همین حال همه امکانات در اختیار روس تبارهای آنجا قرار دارد. همه جمهوری های آسیای مرکزی در دوره شوروی و در برخی موارد پس از فروپاشی شوروی، اغلب پست های کلیدی و تصمیم گیری ها در کنترل روس ها بوده است. نظربایف در همین راستا تصمیم می گیرد تا پایتخت را عوض کند و به جایی منتقل کنند تا به لحاظ هندسی در شمال قرار گیرد تا تسلط بیشتری به سایر مناطق داشته باشد. ضمن اینکه منطقه ای بود که روسها در آنجا حضور دارند. شهری به نام اکمولا که بعد تبدیل به آستانه شد و آستانه نیز در نهایت به نورسلطان تبدیل شد. در محل کنونی پایتخت زمینهای بکر بود که در دوره شوروی در آنجا تغییرات داده و استقرارگاههای ایجاد و شهری به نام تسالینوگراد در ساحل رود ایشیم با کمک کامسامولها تاسیس می شود. آستانه یا نورسلطان در دیگر ساحل رودخانه ساخته می شود و رود در میان دو بخش قدیمی و جدید شهر جاری است. شاید بشود گفت که نورسلطان سردترین پایتخت کشورهای منطقه است. در دوره شوروی وقتی از زمین های بکر صحبت می شود همین منطقه استپی است. اما در قزاقستان شهرهای دیگری وجود دارند که امکانات معیشتی آنها با وجود ثروت زیاد کشور به سبب دوری راه و مسافت های طولانی و استپ، موجب ایجاد نارضایتی و شکاف درآمدی شده است.یعنی در شهر آلماتی که پایتخت قدیم آن محسوب می شود ثروت خوب تقسیم نشده است و شاهد فاصله طبقاتی زیاد هستیم. این فاصله طبقاتی در دوره کمونیسم هم بوده اما فشار نظام کمونیستی عاملی بازدارنده به شمار می رفت. قزاقستان ظرفیت های عظیمی در نفت، اورانیوم و فلزات و معادن دارد. حتی گفته می شود که در یکی از منابع نفتی این کشور ۳۰ میلیارد بشکه ذخیره نفت دارد. اما ثروت زیاد موجب تعادل در جامعه نشده است. قشرهای مرفه دارد که با روس ها در ارتباط هستند، شهرهای مدرن دارد. در سال ۲۰۱۵ سفری که به مختلف از جمله شهرهای دور دست و نواحی روستایی قزاقستان داشتم وجود فقر را حس کردم. همانطور که در شهرها زندگی مرفه و امکانات زیادی وجود دارد، در روستاها نبود راه های مواصلاتی و فقر به مشکلات دامن زده است.
در رویداد اخیر، دولت تصمیم می گیرد که از آغاز سال نو میلادی، قیمت سوخت گاز مایع را که کاربرد زیادی در سوخت وسایل نقلیه دارد، دو برابر گران کند. ما شاهد بودیم که افزایش ناگهانی و شوک آور بنزین در ایران نا آرامی هایی را بدنیال داشت. هنگامی که مردم قزاقستان بویژه قشر کم درآمد با افزایش دو برابری سوخت سال نقلیه ای که سخت به ان وابسته هستند مواجه می شود عکس العمل تندی نشان می دهند که موجب بروز بحران می شود. معمولا در اقتصادها افزایش کالاها و خدمات با افزایش درآمدها همراه است. وقتی قرار است حقوق بازنشستگان افزایش یابد ضروری است مالیات شاغلین نیز افزایش یابد. وقتی تعداد شاغلین کم باشد و تعداد بازنشستگان زیاد باشد تامین مبالغ از چه راهی باید صورت بگیرد؟ به دلیل اینکه این معادلات در نظر گرفته نشده شکاف درآمدی بسیار زیاد است. شکاف اجتماعی سبب شده تا چنین تکانه های شدیدی به اقتصاد وارد شود و مردم به خیابان ها بیایند. گفته می شود اگر کشوری رهبری مخالف نداشته باشد بهتر از این است که نداشته باشد چون خیزش بدون رهبری مردم معلوم نیست که چگونه صورت می گیرد.
این قضایا تداعی کننده بهار پراگ نیز هست. زمانی که در چک و اسلواکی سابق تظاهراتی شد، ناگهان تانک های شوروی در چارچوب پیمان وروش وارد شدند. حادثه بهار پراگ یک رویداد تاریخی شد. در حال حاضر نیز رئیس جمهور قزاقستان اجازه استفاده از تیر را علیه تظاهرکنندگان را می دهد و همچنین ارتش را وارد میدان می کند. یکی از اشتباهات شاه نیز همین بود که ارتش را وارد صحنه کرد و سربازان را رو در روی مردم قرار داد. راهی برای سرباز نیست چون یا باید مردم را بکشد و یا به مردم بپیوندد. در قزاقستان این اتفاق افتاده و کار بسیار اشتباهی شده است. از چارچوب سازمان امنیت دسته جمعی برای سرکوب استفاده کردند. تانک را برای سرکوب تظاهر کنندگان بکار گرفتند و تعداد زیادی کشته بجای ماند. این تحول فضای سیاسی آینده قزاقستان را با چالش مواجه و مشروعیت دولت را کاهش خواهد داد. بحرانهای آینده شدیدتر خواهد بود. جالب اینجا بود که کشورهای آسیای مرکزی از مردم حمایت نکردند و علیه مردم نیرو اعزام کردند. کشورهای آسیای مرکزی اکثرا مسلمان هستند و عضو سازمان همکاری اسلامی نیز هستند. در چین وقتی از ایغورهای مسلمان حمایت نشد کشورهای آسیای مرکزی و قدرت های بزرگ گفتند که می شود مسلمانها را سرکوب کرد. ولی اگر چنین جریانی علیه مسیحیت اتفاق می افتاد تمام دنیا درباره آن موضع می گیرند. مانند جریان جورج فلوید که کل جهان مسیحیت را به تکاپو انداخت. در جهان اسلام نیز نیازمند چنین موردی هستیم.
به نظرم ورود روسیه به قزاقستان کار اشتباهی بود اصلا چرا روسیه باید وارد می شد و علیه مردم اقدام می کرد و مسائل باید داخلی حل می شد. ورود روسیه به این ماجرا و همچنین دیگر کشورهای آسیای میانه دو اشتباهی بود که نشان داد روسیه نمی تواند از ابزار نرم استفاده کند. به دلیل اینکه زبان نرم ندارند و به همین منظور می خواهد از زبان سخت استفاده کند. شاید این سیاست پاسخ دهد اما مقطعی خواهد بود و زیربنایی مساله را حل نخواهد کرد. وقتی که دست و پای مردم بسته باشد به نافرمانی مدنی دست خواهند زد که در این صورت میزان بهره وری کاهش خواهد یافت و در نهایت تولید ناخالص داخلی ضربه خواهد خورد.
آیا در قزاقستان تمایلات غرب گرایانه وجود دارد و یا اینکه کشورهای فرامنطقه ای پشت این حوادث باشند؟
طرح چنین مسائلی ابزار توجیه سرکوب ها است. قزاقستان یک کشور محصور در خشکی است و دور تا دور آن کشورهای کمونیستی سابق و چین کمونیست قرار دارند و طرف دیگر با دریای خزر قرار دارد. سراسر مرزهای شمالی آن فدراسیون روسیه است. در این کشور جریانهای غربگرای قوی وجود ندارد. مردم استپ نشین در روستاها مردمانی ساده هستند و سنتی و مسلمان. انتساب این جریانها به خارج یا به نیروهای تکفیری اتفاقا به ضرر دولت قزاقستان خواهد بود چرا که این حوادث علیه منافع اقتصادی آنها و همچنین شرکت های مستقر آنها در این کشور خواهد بود.
تنها توجیه روسیه شاهد ترس از سقوط دولت و قدرت گرفتن جریان غربی باشد…
در آسیای مرکزی که محیط بسته ای بوده تفکر مردم روسی است. در این کشور وقتی فردی به زبان محلی صحبت می کند و با مشکل مواجه می شود ناگزیر از بکار بردن زبان روسی است. در قرقیزستان و ازبکستان و ترکمنستان و حتی تاجیکستان هنوز زبان روسی در این منطقه محصور در خشکی به عنوان زبان علمی و زبان مشترک کار برد دارد. در بسیاری از مناطق این منطقه که بودم شاهد بودم افراد محلی از زبان روسی به عنوان زبان مشترک اقوام و زبان علمی و فنی و ادبی بهره می گیرند.
با قدرت گرفتن طالبان آیا در آینده ممکن است خط لوله های گازی در منطقه ایجاد شود؟ برای مثال خط لوله هایی از قزاقستان به افغانستان کشیده شود و یا به چین متصل شود؟
اگر خط لوله بنا باشد که به چین برود نیازی به عبور از افغانستان نخواهد بود. چرا که افغانستان در جنوب منطقه قرار می گیرد و نکته دیگر اینکه منطقه مرزی بین چین و افغانستان منطقه ای کوهستانی و صعب العبور و ناامنی است. در حال حاضر خطوط لوله ازبکستان، ترکمنستان به چین کشیده شده است. از طرفی خط لوله باکو جیحان نیز به سمت غرب به اروپا می رود. ضمن اینکه باکو تفلیس ارزروم نیز وجود دارد که خط لوله گاز است. خط لوله روسیه نیز وجود دارد و قزاقستان و ترکمنستان نیز از خط لوله روسیه نیز استفاده می کردند و می کنند. خط لوله تاپی نیز به این دلیل شکل نگرفت که آینده افغانستان مشخص نیست.
در خصوص ظرفیت های ایران نیز بحث می شود اما خط لوله صلح که از آن صحبت شد به پاکستان نرفت. تضاد بین پاکستان و هندوستان آنتاگونیستی است و نمی تواند حل شدنی باشد. از طرفی روسیه و گازپروم نیز ایران را به سمت شرق هدایت کردند تا مبادا ایران به سمت اروپا برود. برای ایران که منابع گازی آن به اندازه روسیه و حتی می تواند بیشتر باشد، متاسفانه سرمایه، تکنولوژی و بازار مصرف وجود ندارد، ولی همه اینها بالفعل در اروپا موجود است. در زمان آقای خاتمی رئیس جمهور اتریش به تهران سفر کرد و ۲۰ میلیارد دلار قرارداد خرید گاز امضا کرد اما نتوانستیم آن را صادر کنیم. نکته مهم اینکه روسیه نمی گذارد ایران با اتحادیه اروپا روابط نزدیک برقرار کند و ما را در فضای بسته ای قرار می دهد و بازار انحصاری صادرات گاز را در دست خود دارد. در رابطه با اتحادیه اروپا نیازمند تغییر دیدگاه هستیم. آینده ایران با گاز و اتحادیه اروپا پیوند خواهد داشت.
در خصوص چین چطور؟ آیا ایران نمی تواند گاز به این کشور صادر کند؟
خطوط لوله باید از مناطق کوهستانی عبور کند که صعب العبور بوده و سرمایه گذاری زیادی می خواهد. در بخش انرژی باید هزینه و فایده تجزیه و تحلیل شود. در بحث انتقال گاز گفته می شود که باید مشتری ۲۵ ساله را پیدا کنید و بعد قرارداد امضا کنید. سوال این است که آیا پاکستان چنین قراردادی با ایران امضا کرد؟ خیر. برای همین نتوانستیم صادر کنیم.
اینکه گفته می شود گاز ایران تا ابد محصور بوده درست است؟
بله چرا که بازارهای پراکنده ای دارد. جایی مثل پاکستان وجود دارد اما منابع مالی ندارد. عراق نیز وجود دارد که ناامن است و می تواند از قطر هم وارد کند. ایران می توانست در زمینه ال ان جی فعالیت کند و به چین صادر کند. اما نیازمند سرمایه گذاری است.