نه اعتقاد و نه ترس ، منفعتطلبی عامل فیلترینگ است!
من باور دارم ریشه تفکر آنانی که با طرحهایشان نمیگذارند مردم آزادانه اعتقادات، نظرات، باورها و اطلاعاتشان را منتشر کنند و مانع دسترسی به اطلاعات میشوند، نه اعتقاد است و نه وحشت بلکه منفعت است نه اینکه اعتقاد اصلاً نباشند، میخواهم بگویم الآن دوز منفعتطلبی در این تصمیمات خیلی بیشتر است.
حسن نمکدوست را اگرچه سالها از خانه خودش یعنی دانشگاه علامه به بهانهای واهی بیرون کردند اما او پیوسته در کار آموزش روزنامهنگاری به جوانان نسلهای بعد از خود بوده است. او در حوزه پژوهش و بسط علمی روزنامهنگاری گامهای مؤثری برداشته و از سوی دیگر در تحریریههای مطبوعات ایران نقشی تأثیرگذار ایفا کرده است. اولویت او – همراه با تعدادی از اساتید روزنامهنگاری همدورهاش- در این سالها با تمام محدودیتها و گشایشها کار حرفهای بوده و هر روز باد جریانی سیاسی به بیرقش نیفتاده است و این روزها حضور مؤثری هم در فضای مجازی داشته و نکاتش را در ۲۸۰ کاراکتر توییتر سلیس و روان میگوید، با او درباره آنچه در فضای رسانه وجود دارد به گفتگو نشستهایم، گفتگویی مفصل که سرفصلهای متعددی دارد، امروز بخشی از آن و در هفتههای پیش رو بخشهای دیگر را در خبرآنلاین خواهید خواند.
این روزها بحث صیانت با اشکال مختلفی مطرح است، طرز فکری که یکبار با همین منطق سراغ ماهواره رفت این بار سراغ اینترنت رفته است، با توجه به اینکه شما در سوشال مدیا فعالیت میکنید و منتقد این نوع طرز فکر هستید، آیا این فلسفه جواب میدهد و همچنان میتوانند به آن امیدوار باشند آن هم با توجه به پیشرفت تکنولوژی که هر روز گستردهتر میشود؟
من این را قبلاً هم گفتهام ولی به نظرم محل تأمل است، بهواقع ما در موقعیتی قرارگرفتهایم که میتوان اسم آن را موقعیت پیچیده یا موقعیت متناقض گذاشت؛ یعنی وضعیتی که لحظه یک فکر است، بهجز یک دوره خیلی کوتاه- نگاهی که راجع به رسانهها به معنی اعم آنکه میتواند کتاب، روزنامه، سینما، تئاتر، خبرگزاری، رادیو، تلویزیون و اینترنت باشد – به عبارتی تمام آن چیزی که ما به آن ارتباطات و رسانه میگوییم- اگر آن یک دوره کوتاه را نادیده بگیریم، اُس و اساس عبارت از این است که حکومتها از ۲۰۰ سال پیش تا الآن که رسانهها وارد ایران شدند، گفتند کسی که میخواهد فعالیت رسانهای کند بایستی با اجازه من باشد، این مهمترین نکتهای است که در تاریخ ارتباطات وجود دارد، شما هر کدام از رسانهها را ببینید اول حکومت آمده و گفته من مالک این هستم و اگر کسی میخواهد فعالیت کند من باید اجازه دهم. آقای دکتر معتمدنژاد این را تئوریزه کرده بودند و میگفتند ما یک نظامی داریم که نظام پیری است قبل از اینکه آدمها بخواهند کار رسانهای کنند باید مجوز بگیرند درحالیکه به تعبیر ایشان و آن چیزهایی که ما خواندیم در همه جای دنیا این بهمرور تغییر کرده و کم هستند کشورهایی که هنوز اینگونه باشند.
کشورهای دیگر میگویند اگر شما میخواهید کار رسانهای کنید بروید و آن کار را انجام دهید و اگر خلافی کردید ما به آن رسیدگی میکنیم؛ اما در ایران میگویند باید بیایید و اجازه بگیرید. الآن اگر بخواهید کتابی منتشر کنید باید به وزارت ارشاد رفته و درخواست دهید تا به شما مجوز نشر دهد ولی نکته این است که با همین مجوز نشر هم نمیتوانید کتاب درآورید، درواقع برای تکتک کتابهایی که میخواهید درآورید باید مجوز بگیرید. شما برای فیلمی که میخواهید بسازید فیلمنامهتان را به ارشاد میدهید و اجازه ساخت فیلم میگیرید اما وقتی فیلم را ساختید باید چیزی بهعنوان پروانه نمایش بگیرید تا اجازه دهند شما فیلم را منتشر کنید.
تازه اگر آن را پخش هم کنید، میگویند با معیارهای ما هماهنگی ندارد.
بله و جلوی آن را میگیرند. این روال طبیعی زندگی ما بوده و هست، همین طرحی که به طرح صیانت معروف شده و بعد اسم آن را تغییر دادند ذاتش این است و میگوید من بایستی مجوز فعالیتها را بدهم؛ اگر شما فعالیت تأثیرگذار داشته باشید (به معنای عجیبوغریب آن) و از عددی بالاتر برود روی تمام چیزهای مربوط به آن، من بایستی اظهارنظر کنم، ما یک واقعیت هولانگیزی به اسم سانسور، فیلتر، توقیف، تعطیل، بازداشت و زندان داریم.
امروز اما یک اتفاق بسیار روشنی بهصورت طبیعی و البته طی سالیان رخ داده که این دیدگاه را منسوخ میکند، و آن این است که شما برای فعالیت رسانهای احتیاجی به هیچ مجوزی از هیچکسی ندارید نهفقط تکنولوژی بلکه برهمکنش تکنولوژی با انسان این تغییر را به وجود آورده است. تکنولوژی که یکدفعه ما را تغییر نمیدهد ما در یک تعامل پیوسته با تکنولوژی هستیم، من درباره ارتباطات و رسانهها صحبت میکنم چهبسا شما با جامعه شناسان یا مورخان دیگر هم صحبت کنید بعضیها همین باور را داشته باشند، از نگاه آدمهایی مثل من تاریخ عبارت از یک سلسله جبال است، یکرشته کوه است نه تکتک کوهها، مقصود من این است که ما در تاریخ ارتباطات و رسانهها با گسست مواجه نیستیم، امروز ما در ارتفاع متاورس هستیم ولی این همان سلسله جبالی است که ۵۰۰ سال پیش چاپ بوده است. ما الآن در عصری هستیم که عصر شبکههای اجتماعی، فضای مجازی، متاورس و… است ولی الزاماً به معنی اینکه محققان این را مهمترین تحول در تاریخ ارتباطات بدانند نیست! از نگاه دانشمندان و محققان هنوز از میان ۱۰۰ اختراع مهم تاریخ به لحاظ اهمیت، اینترنت دوازدهمین اختراع است، کاغذ یازدهمین و شگفتانگیز اینکه چاپ دومین و چرخ اولین اختراع تاریخ بشر است؛ یعنی وقتی شما این سلسله جبال را نگاه میکنید هنوز از نگاه خیلی از دانشمندان و اندیشمندان ما در مهمترین فراز تاریخ رسانهها و ارتباطات نیستیم بلکه چاپ تأثیرگذارترین در تاریخ بوده است. خیلیها میگویند چاپ، تمدن را آفرید حتی تعبیر انقلاب آهسته را برای آن به کار میبرند و میگویند اثرات آن تا امروز هست. میخواهم بگویم جهان امروز محصول تعامل پیوسته انسان با تکنولوژی است. این است که انسان امروز در موقعیتی قرارگرفته که اساساً چیزی بهعنوان اینکه برویم و برای انتشار نظر و اثر فکریمان، برای اشاعه رویکردهایمان، برای به نمایش گذاشتن خلاقیتهایمان مجوزی از جایی بگیریم انتفای به سالبه موضوع است و اصلاً احتیاجی نیست شما این کار را کنید. من اگر کتابی بنویسم و بخواهم از حق تألیف آن بگذرم (که در این روزگار دیگر چیزی تحت عنوان حق تألیف پرداخت نمیشود) میتوانم کتابم را منتشر کنم و هیچکس هم نمیتواند جلوی انتشار این را بگیرد. من اگر بخواهم مقالهای بنویسم چه کسی میتواند جلوی آن را بگیرد؟ من اگر بخواهم پادکستی تولید کنم یا فیلمی بسازم و خودم هزینههای آن را بدهم چه کسی میتواند مانع آن باشد و جلوی آن را بگیرد. آنوقت در این موقعیت ما یک نظام فکری داریم که میگوید بایستی برای هر کار رسانهای از من مجوز بگیرید، این آن وضعیت متناقضی است که اول گفتگو به آن اشاره کردم.
مشکل دقیقاً همینجا است این طرز فکر هر روز خودش را بزرگتر کرده و هر روز از چیزی هراس داشته و ممانعت ایجاد کرده است. یک روز ویدئو بحران آن است و میگوید بنیان خانواده را نابود خواهد کرد یک روز ماهواره و وقتی هم به سراغ تئاتر و سینما و… میرود هر اتفاقی را بحران دانسته و ترسش مدام بیشتر شده است.
بگذرید در اینجا بحث متفاوتی را باز کنیم، البته نمیتوانم با قطعیت بگویم؛ اما زمانی بود که من منشأ این طرز نگاه را اعتقاد میدانستم، یک موقع هم ترس بود اما الآن ادعا میکنم که بخش قابلملاحظهای از آن اعتقاد نیست یعنی اعتقاد خیلی در آن کمرنگ است، من میگویم آن آدمهایی که میگویند منتشر نکنید، ننویسید یا جلوی کاری را میگیرند حتی آدمها را به زندان میبرند درواقع این کارها بنا بر اعتقاداتشان نیست، دورهای چنین بود؛ اما من امروز باور دارم که چنین نیست، ترس هم نیست، به نظر من منفعت موضوع اصلی است، اگر من مسئول بگویم دیگر نیازی مجوز نیست آنوقت من چهکاره خواهم بود؟ محلی که به من اعتبار و اعتماد دهد چیست؟ شغل من چه میشود؟ قدرت نفوذم چه خواهد شد؟ من باور دارم آنانی که با طرحهایشان نمیگذارند تا مردم بتوانند آزادانه اعتقادات، نظرات، باورها و اطلاعاتشان را منتشر کنند، مانع از این میشوند که مردم دسترسی به اطلاعات داشته باشند نه اعتقاد است و نه وحشت بلکه منفعت است نه اینکه اعتقاد اصلاً نباشند، میخواهم بگویم الآن دوز منفعتطلبی در این تصمیمات خیلی بیشتر است.
خیلی وقتها اعتقادات بخشی از جامعه مستمسکی برای منفعتطلبی عدهای است.
بله، اگر الآن شما بخواهید مجوز را بردارید و بگویید کسی که میخواهد روزنامه دربیاورد، تئاتر اجرا کند، فیلم بسازد، کتاب منتشر کند، در اینترنت ببیند و بنویسد و نشر دهد دیگر نیازی به اجازه ندارد، آنوقت چقدر دفتردستک در این مملکت باید تعطیل شود؟ چقدر آدمهای غیر کیفی هستند که به خاطر آن موقعیت اقتدارآمیزی که دارند، موردتوجه هستند، باید موقعیتشان را از دست بدهند؟ چقدر آدمهایی که به دلیل شرایط کیفیت پایین خودشان را پنهان میکردند مجبور خواهند شد یا کیفیتشان را بالا ببرند یا روشن شود که کم کیفیت هستند.
اگر ۳۰ یا ۴۰ سال پیش از من میپرسیدید، بیشک میگفتم اعتقاد ریشه این تصمیمات است، اگر ۲۰ یا ۱۵ سال پیش از من میپرسیدید، میگفتم ترس از ناشناختهها است و اینها تکنولوژی را نمیشناسند؛ اما امروز این حرف بیمعناست، این چه ترسی است که عموم این آقایان با اسم مستعار به اینترنت (توییتر، اینستاگرام، فیسبوک و…) میآیند، در جاهایی که خودشان فیلتر کردهاند، حضور دارند، نزدیکانشان همینطور. حتی وسیعتر از آن آدم اجیر میکنند، پول میدهند تا عدهای بخش قابلملاحظهای از محتوا را برایشان تولید کنند، کجای این اعتقاد است؟ واقعاً برای آدمی مثل من – آنقدر که بیاعتقادی دیدم- دیگر حنای اعتقاد یا ترس رنگی ندارد؛ این دوستان و فرزندانشان همینکه پایشان را از ایران بیرون میگذارند، شکل و شمایل دیگری پیدا میکنند و این نشان میدهد اعتقاد کجای ماجراست.
ویدیویی از آقای کیانیان منتشر شده که ایشان گفته بود وقتی از مدیران میپرسید مشکل چه است آنها در موقعیت اپوزیسیون جواب میدهند. (نقل به مضمون)
بله میدانم تنها فرقی که با من و شما دارند این است که صدایشان را پایین میآورند چون میگویند احتمالاً شنود هست، درحالیکه برای ما این اهمیتی ندارد و با صدای بلند صحبت میکنیم، واقعاً مدیران خیلی چیزها را از ما بهتر میدانند.
مسئله بعدی ترس از عنصر شهرت است. از دهه ۶۰ و آن برخوردی که با ستارههای سینمای فارسی شد و بعد ستارههایی بعد از انقلاب درخشیدند مثل جمشید هاشمپور تا ستارههای که در نهادهای مثل تلویزیون و…شهرت یافتند از عادل فردوسی پور تا بازیگران و… انگار از یکجایی به بعد بزرگتر شدن جرم است (احتمالاً از زمان قاجار همچنین بوده) اما آیا بالاخره این ترس از شهرت روزی از بین میرود؟
متأسفانه در جامعه ما نهفقط شهرت بلکه هرجایی که میتواند مرجعیتی داشته باشد سعی شده تا سلب مرجعیت شود، آیا واقعاً موقعیت دانشگاهیان امروز ایران مثل موقعیت دانشگاهیان قبل از است؟ موقعیت اجتماعی دانشگاهی ما قبلاً نزد جامعه قویتر از الآن بود و همین اتفاق در مورد روزنامهنگارها و وکلا هم بود حتی در مورد روحانیون هم بود.
بر سر دانشگاه ممکن است چه بلایی بیاید که نیامده؟ بر سر جامعه روزنامهنگار ایران چه اتفاقی ممکن بود بیفتد که نیفتاده؟ همه قصه این است، بینظمی حاکم و هر چیزی از معنای خودش تهی شده است. حتی در مفاهیم هم همینطور است. آقای دکتر عشایری ۳۰ سال پیش مقالهای منتشر کردند و میگویند ما از کلمه آزاد و آزادی هم مفهوم زدایی کردیم آن هم با الصاق کردن آن با مفاهیمی مثل مرغ آزاد، گوشت آزاد و روغن آزاد! دانشگاه پولی درست کردیم و اسم آن را دانشگاه آزاد گذاشتیم، خاطرتان باشد زمانی برای پیراهن هم همین کار را کردیم و میگفتیم پیراهن تعاونی، کالباس صادراتی یعنی هر چیزی را از آن معنایی که داشت به عبارتی دور کردیم یا همین طرح صیانت، طرح صیانت از مردم نبود اما ما اسم آن را صیانت از مردم گذاشتیم و میگویند میخواهیم از حقوق مردم دفاع کنیم اما چطور میشود با محدود کردن قدرت انتخاب مردم در انتخابات از حقوق آنها دفاع کنید؟ آن پدیده هرکسی بزرگ میشود آن را بزنیم در بستر وسیعتری همه مراجعی که میتوانستند در بزنگاه به جامعه کمک کنند تلاش شد که از آنها مرجعیت زدایی شود. این را تأکید کنم که ما همه قصهها را به حکومت معطوف میکنیم اما به قول آقای دکتر معتمدنژاد مردم و حکومت آینه یکدیگر هستند، ایشان میگفتند شما نمیتوانید در یک جامعهای حکومت خوب و مطبوعات بد پیدا کنید، نمیتوانید مطبوعات خوب و مردم بد پیدا کنید، نمیتوانید مردم خوب و حکومت بد پیدا کنید، ما همه کاسه کوزهها را به سمت حکومت میبریم و آن را میشکنیم و نقش خودمان را نادیده میگیریم، از دانشگاههای ما دانش زدایی شده و انتظار این بوده که صف اول معترضها دانشگاهیها باشند اما هرگز بهصورت وسیع دانشگاهیها اعتراض نکردند آن هم با اتفاقاتی که در این ۴۰ سال گذشته بر سر دانشگاهها آمده کما اینکه حقوقدانهای ما به اتفاقاتی که در عرصه حقوق افتاده بهصورت وسیع اعتراضی نکردند کما اینکه به اتفاقاتی که در جامعه روزنامهنگاری افتاد اعتراضی نشد.
شما موردهایی در دوستان عزیز پیدا میکنید که اعتراض کردند و تاوان دادند حتی بیکار شدند و زندان رفتند ولی بهصورت وسیع آیا واقعاً جامعه مطبوعاتی ما به اتفاقاتی که افتاد اعتراض کردند؟ فعالیتها و کسبوکارهای مجازی ما این کار را کردند؟ نکردند! یعنی میخواهم بگویم نهفقط اینکه حکومت نکرده بلکه ما هم نکردیم و همه دستبهدست هم دادیم که سرمایه اجتماعیمان ضعیف و ضعیفتر شود، صنایع ما اصلاً حمایت نکردند مگر میشود بخش خصوصی در این مملکت توسعه پیدا کند و آزادی مطبوعات توسعه پیدا نکند؟ چرا بخش خصوصی ما هرگز مدافع فعالیت رسانههای مستقل و بخش خصوصی نبود اصلاً واکنشی نشان نمیدهد به اینکه رسانههای ما تعطیل شدند و هرگز این کار را نکرده است، هیچکدام با هم پاسکاری نکردیم و البته حکومت هم به معنای اعم آن. میخواهم بگویم از دست رفتن سرمایه اجتماعی متأسفانه یک پروژه فوقالعاده بدی بوده که همه ما قدری در آن نقش داشتیم و قطعاً نقش حکومت پررنگ است ولی ما هم نقش داشتیم، من بهعنوان دانشگاهی و روزنامهنگار نقش داشتم، بهعنوان آدمی که در جامعه زندگی میکنم و نارواییها را میبینم اما سکوت میکنم نقش داشتم، من در مورد خودم میتوانم قضاوت کنم و بگویم حسن نمکدوست واقعاً نقش داشته در اینکه هر ارزشی که داشته را از دست بدهد.
عادل فردوسی پور میتواند مثل آقای علی دایی در یک موقعیتهایی به داد این مملکت برسد مثلاً شما در موضوع زلزله دیدید، انصافاً قدرت بسیج گری دارند چون هم مردم اینها را دوست دارند و هم اینها مردم را، من راجع به همه سلبریتیها صحبت نمیکنم مثلاً در مورد این دو نفر حسم این است که به مردم وفاداری نشان دادند اما کجای دنیا میآیند و چنین سرمایه اجتماعی را که میتواند در بزنگاهها کمک کند را محروم میکنند، آقای عادل فردوسی پور انصافاً یک متخصص فوتبال است، من از فوتبال سر درنمیآورم ولی خیلی وقتها برای بچهها در کلاس میخواستم مثالی بزنم و میگفتم شما باید یک روزنامهنگار متخصص شوید بهگونهای که عادل فردوسی پور فوتبال را میشناسد، ایشان متخصص فوتبال است، شیفته فوتبال است، آدمی است که علاقه داشته برای چه او نباید بتواند کارش را بهراحتی انجام دهد؟ آدمهای کوتاه نمیتوانند آدمهای بلند را تحمل کنند و ما این قاعده را داریم. مدیر خوب چه کسی است؟ یکی از بارزترین ویژگیهای یک مدیر خوب این است که بتواند با آدمهای قوی کار کند اگر یک نفر با آدمهای ضعیف کار کند مدیر خوب تلقی نمیشود.
همانطور که گفتید در این سلسله جبال تکنولوژی هر روز کوه تازهای کشف میشود، احتمالاً در آیفون ۱۴ و پرچمداران اندروید جدید قابلیت اتصال مستقیم به استارلینک و اینترنت ماهوارهای وجود دارد و از این مرزها میگذرند، هرچند که این خدمات یک دورهای گران است ولی بهمرور قیمت زدایی شده و هر روز ارزانتر و همهگیرتر میشود. اگر قرار بود بهعنوان کسی که یکعمر در سنگر تدریس بوده و شاگرد تربیت کردهاید، از جایگاه معلمی به دوستان صیانت ورز توصیهای داشته باشید آنچه بود؟
من اصولاً فکر میکنم مهمترین چیزی که در کشور ما گم شده دیدن واقعیت است و موضوع پیچیدهای نیست. ما واقعیتها را نمیبینیم، مدیریت سیاسی ایران دوست ندارد یا نمیتواند واقعیتها را ببیند یا به نفعش نیست واقعیتها را ببیند. ما درباره سطوح جدید تکنولوژی و ورژنهای جدید نرمافزاری صحبت میکنیم که به ما امکانات جدید میدهند اما من میخواهم چیز دیگری را خدمت شما عرض کنم که از همه اینها خیلی مهمتر است، واقعیتی است که نمیشود آن را هیچ کاری کرد یعنی اگر شما تمام گوشیهای اسمارت را از دست مردم ایران جمع کنید، تمام روزنامهها را جمع کنید، تمام ایستگاههای رادیو-تلویزیون خارجی را جمع کنید اما یک واقعیت مسلم را نمیتوانید جمع کنید و آن عبارت است از مردم ایران. متأسفانه بنا بر سیاستهای اشتباه، ما بین ۴ تا ۶ میلیون مهاجر داریم که در خارج از ایران زندگی میکنند، یعنی برادر من، دخترخاله شما و… اینها در یک جهانی زندگی میکنند که سبک، نوع و استاندارهای آن با اینجا فرق دارد و من در جریان آن هستم، من میروم و میبینم یا آنها میآیند و آنچه را میبینند و آنچه نیست را میگویند، با هم صحبت میکنیم و من کمکم میدانم در دنیا چه خبر است.
یعنی حتی اگر همه این کارها را هم کنند ما قابلیت تبدیل شدن به کره شمالی را نداریم.
این ۴ تا ۶ میلیون آدمی که رفتند آدمهای فقیر، آدمهای کمسواد و آدمهای غیرمتخصص نبودند اتفاقاً جز «ترینها» بودند، به آنجا رفتند و بخشی از وجود ما هستند برادر من، خواهر یا دایی شما بخشی از زندگی ما هستند مگر میشود اینها را نادیده گرفت؟ یعنی ۹-۸ درصد جمعیت کنونی ایران در جغرافیای دیگری زندگی میکنند و باعث میشوند ما با آنجا اتصال داشته باشیم. میخواهم بگویم یک واقعیتهایی حتی قبل از تکنولوژی وجود دارد که به آنها واقعیتهای زندگی میگوییم و در ما باعث تحول میشوند و نمیشود اینها را کاری کرد اما آقایان این را هم نمیبینند، حداقل واقعیتها را ببینید، حداقل بچههای خودتان را ببینید، حداقل اقوامتان را ببینید یعنی واقعاً بچه آن آدمی که نشسته و دارد سانسور یا فیلتر میکند از این تکنولوژیها استفاده نمیکند؟
ما یک مسئله بسیار بزرگ داریم که یک راهحل فوقالعاده ساده دارد و راهحل این است که واقعیت را ببینید اما همانطور که گفتم این واقعیت به خاطر منافع دیده نمیشود نه بنا بر اعتقادها.
خواهم بگویم این مسئله بزرگ است چون مخالفت با واقعیتها است و جز آسیب هیچی نمیرساند. محدودیت آزادی بیان فقط و فقط زیان دارد و هیچ منفعتی ندارد اما از آنطرف آنقدر راهحل آسان است که حد ندارد شما همین الآن بگویید از فردا فعالیت رسانهای نیاز به مجوز ندارد تنها اتفاقی که میافتد این است که تعدادی آدم که هیچکاره بودند حالا واقعاً باید بیکار شوند.
بین تمام اساتیدی که ما رصد میکنیم شما صریحتر و راحتتر کارتان را انجام میدهید و حتی الآن کار صنفی هم میکنید کاری که به خاطر نداریم در ۲ دهه گذشته انجام داده باشید. این یک تحول است یا ادامه مسیر قبلی است؟ دکتر نمکدوست پیشروتر از همه است در حقیقت نسل ما باید مطالبه گر باشد اما این مطالبه گری را شما دارید انجام میدهید، این کجا اتفاق افتاد؟
متأسفانه ما به طرز حیرتانگیزی فرصتها را از دست میدهیم، بزرگترین سلطانی که در این کشوراست نه سکه و دلار است، باید سلطان از دست دادن فرصتها را پیدا کنیم، این مملکت دارد فرصتهایش را از دست میدهد آدمهایی که به سن و سال من میرسند حس میکنند دیگر کسی به آنها نمیگوید چرا این حرفها را زدید بلکه میگویند از عمر او گذشته است و اتفاقی رخ نمیدهد، از طرف دیگر مردم کف خیابان آنقدر آشکارتر، صریحتر حتی عصبیتر و پرخاشگرتر از ما هستند که حرفهای ما آنقدرها هم چیزی نیست. من احساس میکنم ایران نباید اینهمه فرصت و موقعیت از دست دهد، بهگونهای که ما ضعیفتر و دفاعیتر شویم. تشکیلات عریض و طویل درست میکنند که مردم حرفشان را به آن صراحتی که دوست دارند نزنند درحالیکه مردم دارند میزنند و آن هم خیلی صریح! در همه جای دنیا در ۲۰-۳۰ سال گذشته رسانههای جریان اصلی با افت مخاطب مواجه شدند اما بر اساس بررسی که من کردم (با تمام کم و کاستی که درزمینهٔ پژوهش داریم) ایران بدترین وضعیتها را دارد، الآن بودونبود روزنامهها و خبرگزاریها برای مردم یکی است. زمانی رسانهها جزء لاینفک زندگی ما بود. ما خودمان را از چنین امکانی محروم میکنیم آن هم تحت عنوان بحثهای مندرآوردی، خطوط کمسرعت، قیمتهای عجیبوغریب و… ایران کشوری است که میتواند از مواهب بسیاری برخوردار باشد اما چرا نباید اینگونه باشد؟
افت مخاطب به همهجا سرایت کرده است، مخاطب سریالهای تلویزیون ۵ تا ۱۲ درصد شده است، اگر برفک پخش کنند شاید بیشتر از این مخاطب داشته باشد.
جوانها میخواهند شاد باشند، بگویند و بخندند و موسیقی بشنوند. شما میبینید کنسرتی گذاشته شده و حتی مجوز هم گرفتند اما یکدفعه میگویند تعطیل میشود! این خیلی دردناک است اصلاً برای چه باید تعطیل شود؟ این باعث میشود آدمهایی مثل من که دیگر سنشان از ۶۰ رد شده، و مگر چقدر قرار است زندگی کنیم- حرفهایی که باید زده شود میزنیم. عجیبتر وقتی است که حرف را میزنیم و اتفاقی نمیافتد چون همه میدانند حتی مسئولین بیشتر از ما میدانند، من زمانی با بخشی از مسئولین در ارتباط بودم، صحبت میکنند میگویند شما بعضی از مسائل را نمیدانید و این انتقادها را میکنید اگر عمق ماجرا را بدانید که دیگر هیچی! خیلی از مسئولین به من میگویند شما خیلی امیدوارید چرا که هنوز فکر میکنید راه نجاتی وجود دارد. جواب من این است ویژگی روزنامهنگار انتقاد گری است اما ویژگی مهم ما این است که امیدوار هم هستیم یعنی از نظر من کسی که روزنامهنگاری را بهعنوان حرفه انتخاب میکند معمولاً باید آدم امیدواری باشد چون اگر امیدوار نباشد اصلاً چرا باید روزنامهنگار شود؟ عموم همکارهای روزنامهنگار من که آنها را دیدم و با آنها کار کردم درست است که ممکن است به وضعیت منتقد باشند اما بحث هیچکدام این نیست که این کشور نابود است، مادامیکه روزنامهنگاری کردند، دیدم که امید داشتند به همین خاطر فکر میکنم حرفهام کمک کرده تا روحیهام را حفظ کنم.
روزنامهنگار بودن به من این حس را داد که این واقعیتها را ببینم و برای من بسیار ارزشمند است و فکر میکنم اینهمه سختی و مشقتی که جامعه ایران میکشد بیدلیل نیست. این سومین بار است که اسم آقای دکتر معتمدنژاد را میآورم، وقتی درباره وضعیت رسانهها صحبت میکردیم ایشان با آرامش خاطر صحبت میکردند که حتماً وضع روزی بهتر خواهد شد و یکبار سر کلاس از ایشان پرسیدیم این باور عمیق را از کجا آوردید، ایشان گفتند فکر میکنید یکشبه آزادی بیان در اروپا پدیدار شد یا احزاب توانستند فعالیت آزادانهای داشته باشند یا همه بتوانند از حق رأی بهرهمند باشند؟ خیر بلکه سالهای سال طول کشید تا این اتفاقها افتاد. به نظر من اوضاع جامعه ایران حتماً بهتر خواهد شد و احساسم این است آن زمانهایی که بایست تاوان میداد، دارد به انتها میرسد چون انصافاً زیاد تاوان داده شده واقعاً مردم ایران در هر سطحی (چه کسانی که رفتند چه کسانی که به لحاظ اجتماعی در موقعیت فرادست یا فرودست هستند) برای این جامعه هزینه دادند و حق این است که کمکم از آب و گل بیرون بیاییم، هیچکسی نمیتواند جلوی این فرآیند را بگیرد فقط میتواند ایجاد اختلال کند یا آن را پرهزینه و پرزحمت کند و درجاهایی حتی آن را چرک کند، شما میتوانید خوب، شیک و با آسودگی کاری را انجام دهید یا میتوانید کاری را با زحمت و گرفت و گیر انجام دهید اما بههرحال میشود.