نقد و تحلیل

افراطی ها چگونه هم خود را نابود می کنند، هم جامعه را به آتش می کشند؟

برخی فعالان سیاسی با رفتارهای خود حرکت‌های طبیعی سیاسی-اجتماعی را به گروگان می‌گیرند.

کیومرث اشتریان استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در روزنامه شرق نوشت:رفتارهای افراطی آنان که اغلب تحت تأثیر خصلت‌های روانی-شخصیتی آنان است، از راه‌های گوناگونی به حرکت‌های اجتماعی-سیاسی آسیب وارد می‌کند. نمونه چنین رفتارهایی را در جوانان بیست‌وچندساله پرشور و کم‌دانشی که در رژیم شاه مبارزات چریکی به راه انداخته بودند، دیده‌ایم.

حکایت همچنان باقی است و این رفتارها هنوز هم به گونه‌های دیگری در میان بخش‌هایی از جوانان رواج دارد. مانند سری شوریده که سودای سیاسی مبهمی دارد، همواره در تب‌وتاب و نفی و انکارند. در صورت «نگاری آرمان‌خواه» به نظر می‌آیند اما در سیرت و در عمل ستیزه‌جویی تندخو و بدزبان‌اند. کمال خودنمایی‌شان این است که دارِ اعدام و بند زندان دیگران را با خون دیگران تزیین کنند تا خود به چشم جهانیان آیند و توجیهی بشردوستانه برای حمله بیگانگان به کشور فراهم کنند. از افراط تبرج هزار شهر سیاست‌ورزی را به آشوب می‌کشند و دو صد سامان سیاسی را خراب می‌کنند.

فعالان افراطی با حرکت‌های انفجاری، خودآگاه یا ناخودآگاه، نقش قربانی را در جامعه بازی می‌کنند. آنان عرصه سیاسی را به صحنه یک تئاتر برای خودنمایی‌های شخصی خویش تبدیل کرده و با «قربانی‌نمایی» خود را محق جلوه می‌دهند. حقیقت، عدالت، آزادی‌خواهی و دموکراسی‌خواهی را فقط براساس رفتارهای انفجاری خود و با متر و ملاک و معیار خود می‌سنجند.
دیگران، از منظر اینان، همگی یا خودفروخته و وسط‌بازند یا سازش‌کار و منفعت‌طلب؛ یا خودباخته غرب و فراماسونر و واداده‌اند یا عافیت‌طلب و عامل رژیم‌ها. قهرمان‌بازی‌های اینان حرکت‌های اجتماعی را به اسارت افراط‌گری درمی‌آورد و از قضا نه‌تنها کمکی به جامعه نمی‌کند، بلکه چرخه خشونت را بیشتر می‌کند.
اینان در پی آزادی و دموکراسی نیستند، بلکه «خودسالارانی» هستند که از ظرفیت بالایی برای فاشیسم و استبداد برخوردارند. کافی است کسی با آنان از در نقد برآید، به‌زودی با هزار انگ و تهمت او را از میدان به در کرده و ترور شخصیت می‌کنند و عملا مقدمه‌ای برای ترورهای فیزیکی فراهم می‌کنند. آرمان‌خواهی‌ها و ارزش‌طلبی‌های جوانان با برخی ناملایمات روحی و نیازهای شخصی افراطیون در هم آمیخته می‌شود و دیگر تمایز آرمان‌خواهی از خودنمایی، سلامت از فساد، بوالهوسی از شجاعت، لمپنیسم از شرافتمندی و در یک کلام راست از دروغ امکان‌پذیر نمی‌شود.

این‌ البته منحصر به جوانان نیست، بلکه در شماری از ما پیرانه‌سران و استادان و نویسندگان و روشنفکران نیز دیده می‌شود. یک بیماری عمومی است که پیر و جوان نمی‌شناسد. همگی ما در معرض چنین خطری هستیم.

در چنین فضایی دیگر نمی‌دانید که فعالیت سیاسی از سر بی‌کارگی است یا از سر اندیشه‌ورزی؛ از روی ریا و تمنای دیده‌شدن است یا از روی آرمان‌خواهی‌های اصیل و شریف. نمی‌دانید که این ندای آزادی‌خواهی از گلوی یک «فاشیستوکرات لیبرال‌نما» درمی‌آید یا حاصل اندیشه‌ورزی شرافتمندانه و انسان‌دوستانه یک مصلح اجتماعی است.

دغدغه «فاشیستوکرات‌های لیبرال‌نما» شهرت‌طلبی است و از همین روست که دشمن اصلی آنان کسانی‌اند که به دلیل تمایلات اصلاح‌طلبانه و منش مداراجویانه‌ای که دارند، از محبوبیت عمومی برخوردارند. محبوبیت میانه‌روها آتش کینه و حسادت افراطیون را برمی‌انگیزد. در رسانه‌ها بیشترین کینه خود را از مصلحان و نه از مستبدان، نشان می‌دهند؛ چراکه مصلحان را رقیب اصلی شهرت خویش می‌دانند.

برخی از این رفتارها نشانگر گونه‌ای از اختلال روانی است. در اندرون آنان هسته‌ای سخت از رفتارهای غیردموکراتیک وجود دارد، هرچند ادعای دموکراسی و آزادی داشته باشند؛ و هرچند در یک زندان سیاسی گرفتار باشند.

حتما دیگران باید به آنان بپیوندند و آنان را تأیید کنند، در غیر ‌این‌ صورت سازش‌کار و خائن و استبدادپذیر و غیردموکرات و ایدئولوژیک‌اند.

گفتیم که جوانان بیش از هر گروه و دسته دیگری در معرض آسیب‌های آنان قرار دارند؛ چراکه به ‌آسانی تحریک‌پذیرند. کوچک‌ترین برخوردی در خیابان از سوی مأموران حکومتی می‌تواند حس همدلی و همذات‌پنداری را در آنان درباره این افراطیون پدید آورد. ازاین‌رو سخن‌گفتن با جوانان در این زمینه باید شفاف و صریح باشد. افراط‌گری در ترویج گفت‌وگوهای آزاد و شفاف رنگ می‌بازد.  برخوردهای قضائی وافی به مقصود نیست، بلکه گسترش نقد مدنی می‌تواند کارآمد باشد. آزادی، ادعاهای آنان را در پالایشی طبیعی نقض می‌کند و سطحی‌بودن آنان را افشا می‌کند.

این نقد مدنی از سوی گروه‌های گوناگون می‌تواند به تضعیف «قربانی‌نمایی» آنان بینجامد. گاه رهاکردن چنین افراطیونی می‌تواند جنبه‌های روانی رفتار آنان را به‌خوبی بازنمایی کند؛ چراکه آنان به‌تدریج در دام خلأهای روانی خود می‌افتند. بیماری‌های روانی-سیاسی گاهی خاصیت خودافشاگرانه دارند، یعنی آن کسی که به بیماری روانی-سیاسی مبتلاست، آن‌قدر بر رفتارهای خود اصرار می‌ورزد که به‌تدریج همگان می‌فهمند او دیگر «یک مشکل شخصی دارد» و نه دغدغه اجتماعی. به یاد می‌آورم مضمون کاریکلماتوری از پرویز شاپور را که گفته بود: جاه‌طلبی برخی به گونه‌ای است که همواره می‌خواهند از دیگران بالاتر باشند، حتی اگر بر سرِ دار باشد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا