چرا دولت رئیسی توان آن را ندارد که مردم را به حمایت از خود فراخواند؟
کاش ابراهیم رئیسی برای حامیان خود گردهماییای تدارک میدید و از آنان میخواست برای حمایت از برنامههای خود و دولتش و تبیین این راهبردها در میدانی فراخ جمع شوند تا به مردمی که ذهنیاند، تجسد بخشد.
آنچه سیاست به آن نیاز دارد مردم است. عینیتیافتن گروههایی از مردم که حتی متنافر و متضاد با منافع ما و دیگران هستند، اما باید باشند و واقعیت پیدا کنند، البته نه با کمک نهادهای رسمی و ایدئولوژیک.
در برابر این گفتهها بسیاری خواهند گفت مگر نه اینکه آنان که پای صندوقهای رأی رفتهاند و به ابراهیم رئیسی رأی دادهاند، مردمی تجسدیافته در آرای خود هستند. باید گفت مردمی که رأی میدهند، الزاما مردم نیستند و پای یک دولت نمیایستند و دغدغه مشترک ندارند. رأی دادهاند تا مسئولیتی را که خود از انجامش عاجزند به گردن دیگران بیندازند. نه دغدغه مشارکت دارند نه اراده آن را. در این میان چه بسا مردمی باشند که اصلا رأی ندادهاند یا به دولت سیزدهم وفادار نباشند، ولی قادرند احساس مسئولیت و مشارکت کنند.
در این میان نهتنها مردمی که رأی دادهاند تاکنون شکل عینی پیدا نکردهاند، بلکه این مردمان نیز جایشان در میان دولت خالی است. به تعبیر ماکس وبر دو راه بیشتر برای دولتها وجود ندارد: «توده شهروندان محروم از حقوق و آزادیها را در یک دولت اقتدارگرای بوروکراتیک به کمک نوعی شبهپارلمانتاریسم اداره کنیم یا شهروندان را بهعنوان مشارکتکننده در دولت شرکت دهیم. برای دولت مدرن که سودای حفظ قدرت و بقا دارد، فقط شق دوم عملیاتی است».
البته دولتهای این چهار دهه بهندرت در اندیشه بقا بودهاند. آنان بیش از هر چیز دولت-مستأجر بودهاند و میدانند دیر یا زود از اریکه قدرت پایین آمده و اگر خوشاقبال باشند به دور از اتهامات اقتصادی و سیاسی در حاشیه امن قدرت قرار خواهند گرفت.
دولتها بعد از اینکه از قدرت کنار میروند به ناچار ارتباطشان را با حامیان فکری و معنویشان (مردم) از دست میدهند. ازاینروست که کار سیدمحمد خاتمی در انتخابات 92و 96 و دعوتش از مردم برای حمایت از روحانی و استقبال مردم از سخنان او اینگونه در سیاست ایران بدیع و شگفتانگیز جلوه کرد. احمدینژاد برای تکرار این رؤیا بسیاری از خطقرمزهای نظام را که خود با آنها روی کار آمده بود و به آنان باور داشت، زیر پا گذاشت، باز نتوانست به «مردمی» شکل دهد. حتی مردم به درخواست او که پای صندوقها حاضر نشوند، اعتنایی نکردند؛ چراکه حامیان او را به دشواری میتوان از حامیان دولت رئیسی منفک کرد.
البته ناگفته نماند که دولت احمدینژاد در زمان حیات خود قادر بود «مردمی» را سازمان بدهد، از این منظر این دولت از دولتهای «سازندگی» و «تدبیر و امید» پیشتر بود.
دولت رئیسی آگاهانه در غیاب حداکثری مردم شکل گرفت. ازاینروست که صدای دولتش طنینی ندارد. نه موجی از شادی برمیانگیزد نه موجی از انتقادات مردمی. این اتفاق در دولتهای گذشته کمسابقه بوده است. دولتهای دیگری همچون دولت هاشمیرفسنجانی و حسن روحانی هم بودهاند که با مردمی ذهنی سخن گفتهاند، اما قادر بودهاند احساسات مثبت یا منفی مردم را تحریک کرده و جامعه را به حرکت وادارند.
دست بر قضا دولت احمدینژاد از این منظر بسیار خطرناک بود. این دولت قادر بود به یک «ژاکوبنیسم» ایرانی دست یابد. ژاکوبنیسم غیرقابل پیشبینی، منفعتگرا و فرقهای که مانع تغییرات و تحولات اجتماعی میشد. شاید اصلا دولت احمدینژاد برای همین روی کار آمده بود؛ برای نوعی بازگشت به گذشته آرمانی ازدسترفته.
اینک دولت سیزدهم در جستوجوی رؤیای گمشده است. احضار مردم حتی اگر این مردمان، مردم-حامی باشند اثرات اجتماعی خواهد داشت؛ چراکه ناخواسته به آنتاگونیسمی دامن خواهند زد و در کنار آنان مردمی واقعی شکل خواهد گرفت. آیا دولت رئیسی با این مردم-حامی قادر خواهد بود به ژاکوبنیسمی مثبت دست پیدا کند؟ ژاکوبنیسمی مثبت که سرسختانه اهداف انقلابی و مطالبات را پیگیری کند. اینگونه ژاکوبنیسم که مطالبات مردم را از آن خود کرده، میتواند رویکردی سازنده داشته باشد و در برابر ژاکوبنیسم مخرب همچون دولت احمدینژاد که واپسگرایانه و مملو از نفرت از رقبا و دشمنان بود برخیزد، اما متأسفانه ابراهیم رئیسی چنین کاریزمایی ندارد. برای همین درصدد است به سمت مردم به مثابه توده گام بردارد.
شاید سخنان اخیر علمالهدی و تغییر مواضعش حاکی از نیاز به همین تودهها باشد. هرچه از دولت سیزدهم بگذرد بیش از پیش به مردم احتیاج پیدا خواهد کرد البته نه برای بقا، برای عملیاتیکردن کارهایش، باورهایش و حتی تغییراتی که خود به آن باور ندارد و صرفا برای ایجاد تکاپو در میان مردم گرفته میشود.
کابوس همه دولتهای انقلابی غیاب مردم است؛ ازاینرو بیدلیل نیست که جملگی آنان ناگزیر به سوی پوپولیسم گام برمیدارند. دولت اصلاحات هم از این قاعده مستثنی نبود. حتی هراس از این کابوس، سابقه تاریخی نیز دارد و در جمله درخشان یکی از همراهان مصدق خودش را عیان میکند: «مصدق عوامفریب نیست، اما شیفته مردم است».
دولت سیزدهم اینک در آستانه قراردادهای مهم با چین و روسیه و برجام، بیش از پیش نگران غیاب مردم است. این دولت نگران است مبادا چیزهایی به پای آنان نوشته شود که در آن سهمی ندارند یا اگر دارند چندان در آن مؤثر نیستند، آن هم در غیاب شاهدان عینی؛ مردم!